کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دژپیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دژپیه
/dožpih/
معنی
غدۀ سفت و سختی که زیر پوست بدن پیدا شود؛ دشپل؛ دشپیل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ganglion, knurl
-
جستوجوی دقیق
-
دژپیه
فرهنگ فارسی معین
( ~. یِ) (اِمر.) غده های زیرپوستی .
-
دژپیه
لغتنامه دهخدا
دژپیه . [ دُ ] (اِ مرکب ) دژپه و غدد. (از برهان ). غده ای بزرگ که زیر پوست یا ضمن مخاطهای بدن برآید. دژبه . (برهان ). دژپیهه . دشبل . دسپیل .
-
دژپیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دژپه، دژپی، دژپیهه› (پزشکی) dožpih غدۀ سفت و سختی که زیر پوست بدن پیدا شود؛ دشپل؛ دشپیل.
-
دژپیه
دیکشنری فارسی به عربی
عقدة
-
جستوجو در متن
-
دژیپه
لغتنامه دهخدا
دژیپه . [ دَ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) دژپیه . (از برهان ). مصحف دژپیه است . رجوع به دژپیه شود.
-
دشپیل
واژگان مترادف و متضاد
دژپیه، غده، گره
-
غده
واژگان مترادف و متضاد
آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل
-
دشپیل
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) = دشپل : غده ، دژپیه .
-
دژپیهه
لغتنامه دهخدا
دژپیهه . [ دُ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) دژپه که غده است . (از برهان ). و رجوع به دژپه و دژپیه شود.
-
parenchyma
دیکشنری انگلیسی به فارسی
parenchyma، دژپیه، جرم اصلی، مغز غده، بافت اصلی
-
دشپیل
لغتنامه دهخدا
دشپیل . [ دُ ] (اِ مرکب ) دشبل . دشپل . دژپیه .غده . (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به دشبل شود.
-
دژپه
لغتنامه دهخدا
دژپه . [ دُ پ ِه ْ ] (اِ مرکب ) دژپیه . گره هایی را گویند که میان گوشت و پوست آدمی و حیوانات دیگر می باشد و به عربی غدد گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا): اِغداد؛ پدید آمدن دژپه بر اشتر. دُروء؛ با دژپه شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || بیماریی ا...
-
دشبل
لغتنامه دهخدا
دشبل . [ دُ ب ِ ] (اِ مرکب ) گره هایی را گویند که در میان گوشت و پوست آدمی و حیوانات دیگر میباشد و به عربی غدد خوانند. (برهان ) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). گرهی که بر جراحت پیدا آید و از جوهر عضو نبود. (از بحر الجواهر). معنی ترکیبی آن «دشت بیل ...
-
عقدة
دیکشنری عربی به فارسی
گير , پيچ , تاب , ويژه گي , فرريز , غش , حمله ناگهاني , پيچيدن , پيچ خوردگي , گره , برکمدگي , دژپيه , غده , چيز سفت يا غلنبه , مشکل , عقده , واحد سرعت دريايي معادل 01/ 6706 فوت در ساعت , گره زدن , بهم پيوستن , گيرانداختن , گره خوردن , منگوله دار کردن...