کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دژم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دژم گون
لغتنامه دهخدا
دژم گون . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (ص مرکب ) تیره گون . سیاه فام : تا بود چون روی رومی روز تابان و سپیدتا بود چون روی زنگی شب دژم گون و نفام . فرخی .و رجوع به دژم شود.
-
دل دژم
لغتنامه دهخدا
دل دژم . [ دِ دُژَ ] (ص مرکب ) دژم دل . غمگین . افسرده دل : شد از کشتنش پهلوان دل دژم ز خون دو دیده بسی راند نم . اسدی .پدرش آگهی یافت شددل دژم مکن گفت بر من که پیرم ستم .اسدی .
-
دژم ساز گشتن
لغتنامه دهخدا
دژم سازگشتن . [ دُ ژَ / دِ ژَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خشمناک و بددل و بداندیش شدن . تیره دل گشتن : چو بشنید بهرام ازو بازگشت برآشفت و با او دژم ساز گشت . فردوسی . || تیرگی گرفتن . تیره شدن ساز کردن : چو خورشید تابان دژم ساز گشت ز نخجیرگه تنگدل بازگشت .ف...
-
دِژَم و نَژَند
فرهنگ گنجواژه
افسرده.
-
جستوجو در متن
-
غضبان
واژگان مترادف و متضاد
خشمگین، خشمناک، دژم، ژیان، عصبانی
-
depresses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسرده می شود، افسرده کردن، دلتنگ کردن، دژم کردن، کم بها کردن، از ارزش انداختن
-
depressants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسردگی، عامل پریشانی، دژم ساز، عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
-
مکتيب
دیکشنری عربی به فارسی
دژم , دلتنگ , پريشان , افسرده , غمگين , ملول , کدر , رنجيده , اوقات تلخ
-
depressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسرده، دلتنگ، غمگین، فرو رفته، محزون ومغموم، پژمان، دژم، ملول، منکوب
-
depressant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسرده، عامل پریشانی، دژم ساز، عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
-
دژمی
لغتنامه دهخدا
دژمی . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (حامص ) دژم بودن . خشم : به لئیم راضع ماند به هنگام مستی که به خرمی و بی خبری بدهد و به دژمی و بدگهری بازستاند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 58). و رجوع به دژم شود.
-
بخم
لغتنامه دهخدا
بخم .[ ب َ خ َ / ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) منحنی . خمیده . خم دار. باخم : پشت بخم . زلف بخم . (یادداشت مولف ) : بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس . طیان .دو نرگس دژم ّ و دو ابرو بخم ستون دو ابرو چو سیمین قلم . فردوسی ...
-
دژآلود
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشمگین، دژآهنگ، دژمان، دژم، غضبناک، غضبآلود ۲. بدخلق، بدخو ≠ خوشحال
-
مضطر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریشان، تنگدست، فقیر، تهیدست ۲. بیچاره، درمانده ۳. دژم ۴. ناچار، مجبور، ناگزیر
-
پریشانحال
واژگان مترادف و متضاد
آشفته، آشفتهخاطر، افسرده، بدبخت، بینوا، پریشان، پریشانخاطر، دژم، زار، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب ≠ آسودهخاطر