کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دژاباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دژاباد
لغتنامه دهخدا
دژاباد. [ دُ ] (ص مرکب ) سهمگین و خشم آلود. (برهان ). خشم آلود. (شرفنامه ٔ منیری ). خشمگین . غضبان . دژآگام . دژآگامه . دژآگاه . دژآگه : اگر شیر دژابادش ببیند چو سگ اندر پس زانو نشیند.بهرامی .
-
واژههای مشابه
-
دژآباد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) خشمگین ، غضبان .
-
دژآباد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dož[']ābād ۱. بهبدی و زشتی برآمده.۲. خشمآلود: ◻︎ اگر شیر دژآبادش ببیند / چو سگ اندر پس زانو نشیند (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۶).۳. بدخو؛ زشتخو.۴. سهمگین.
-
واژههای همآوا
-
دژآباد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) خشمگین ، غضبان .
-
دژآباد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dož[']ābād ۱. بهبدی و زشتی برآمده.۲. خشمآلود: ◻︎ اگر شیر دژآبادش ببیند / چو سگ اندر پس زانو نشیند (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۶).۳. بدخو؛ زشتخو.۴. سهمگین.
-
جستوجو در متن
-
دژاگام
لغتنامه دهخدا
دژاگام . [ دُ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زاهد و پرهیزکار. || خواجه سرا. (برهان ). || خشم آلود و دژآباد. (از آنندراج ). رجوع به دژآباد شود.
-
دژ
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [پهلوی: duš] ‹دش› [قدیمی] dož ۱. بد؛ زشت (در ترکیب با کلمات دیگر): دژآباد، دژآگاه، دژآلود، دژپسند، دژخیم، دژکام.۲. (صفت) غمگین؛ رنجیده.
-
دژ
لغتنامه دهخدا
دژ. [ دُ ] (ص ، پیشوند) زشت و بد. (انجمن آرا) (آنندراج ). بدکار.بدعمل . (ناظم الاطباء). دش . بد. سخت . زشت . اهل شر. ضد. خلاف . مزید مقدم است و معنی زشت و بد به کلمه دهد چون : دژآباد، دژآهنگ ، دژاگام ، دژاگامه ، دژآگاه ، دژآگه ، دژآلود، دژانگاه ، دژب...
-
خاکی خراسانی
لغتنامه دهخدا
خاکی خراسانی . [ خ ُ ](اِخ ) اسمش امامقلی و معاصر شاه عباس اول و دوم بود. وی در سال 1077 هَ . ق . درگذشت و ظاهراً وفاتش در اوائل سلطنت شاه عباس ثانی دست داد. وی مردی عارف و از اهل قریه ٔ دژآباد بین مشهد و نیشابور بود. چندان مایه ٔ علمی نداشت . دیوانش...