کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دچار روان زخم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دچار سقوط واضمحلا ل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انهيار
-
دچار بی نظمی در جلیدیه ء چشم
دیکشنری فارسی به عربی
لا بوري
-
جستوجو در متن
-
اصدم
دیکشنری عربی به فارسی
دچار روان زخم کردن , با ضرب وجرح مشروب ساختن , معذب کردن
-
traumatizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسیب زدن، دچار روان زخم کردن، با ضرب و جرح مشروب ساختن
-
traumatized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسیب دیده، دچار روان زخم کردن، با ضرب و جرح مشروب ساختن
-
traumata
دیکشنری انگلیسی به فارسی
traumata، زخم، اسیب، ضربه روحی روان اسیب، روان زخم، ضغطه
-
traumas
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تروما، زخم، اسیب، ضربه روحی روان اسیب، روان زخم، ضغطه
-
صدمة
دیکشنری عربی به فارسی
دست انداز جاده , ضربت , ضربت حاصله دراثر تکان سخت , برامدگي , تکان سخت (در هواپيماو غيره) , تکان ناگهاني , ضربت (توام باتکان) زدن , تکان , صدمه , هول , هراس ناگهاني , لطمه , تصادم , تلا طم , ضربت سخت , تشنج سخت , توده , خرمن , توده کردن , خرمن کردن ,...
-
روان زخم
دیکشنری فارسی به عربی
صدمة
-
وابسته به روان زخم
دیکشنری فارسی به عربی
مولم
-
traumatism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تروما، ضربه، روان زخم، تصادم، اثر ضربت
-
traumatic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پس از سانحه، ضربهای، جراحتی، وابسته به روان زخم، زخمی
-
نج
لغتنامه دهخدا
نج . [ ن َج ج ] (ع مص ) زه کردن زخم و روان شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). شکافتن ریش و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). نجیج . (المنجد). سر باز کردن زخم . || بشتافتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || چیزی را از دهان افکندن ....
-
مولم
دیکشنری عربی به فارسی
دردناک , محنت زا , ناراحت کننده , رنج اور , رنجور , وابسته به روان زخم , زخمي , جراحتي , ضربه اي
-
wounds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زخم ها، زخم، جراحت، جریحه، خستگی، ضرر، مجروح کردن، زخم زدن، خلیدن