کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دِراز دَرَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دِراز دَرَه
لهجه و گویش بختیاری
derâz-dara درّه، در طول درّه.
-
واژههای مشابه
-
دراز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلندقامت، بلند، دیلاق، سروقامت، طویل ۲. طولانی، متمادی، مدید ۳. کشیده، ممتد ≠ کوتاه
-
دراز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (ص .) طولانی ، طویل ، کشیده .
-
دراز
لغتنامه دهخدا
دراز. [ ] (اِخ ) قریه ای است به بحرین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دراز
لغتنامه دهخدا
دراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائی بدان بینند، چون : گیسوانی ،دستی ، ریشی دراز یا مقابل پست و آن طولی باشد عمودی ، چون از ز...
-
دراز
لغتنامه دهخدا
دراز. [ دِ ] (اِخ ) بزرگترین جزایر دریای فارس در میانه ٔ جنوب و مغرب بندرعباس ، به مسافت پنج فرسخ کمتر است . درازای آن از قریه ٔ قشم تا قریه ٔ باسعیدو، از بیست ویک فرسخ بیشتر، پهنای آن در بعضی جاها نزدیک به هفت فرسخ باشد. کشت و زرع و نخلستان این جزیر...
-
دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dirāz، مقابلِ کوتاه] derāz بلند؛ کشیده.〈 دراز کشیدن: (مصدر لازم) به پشت روی زمین خوابیدن و پاها را درازکردن؛ خوابیدن بر روی زمین یا بستر برای استراحت.
-
دراز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: derâz طاری: derâz طامه ای: derâz طرقی: dörâz کشه ای: derâz نطنزی: derâz
-
دراز
دیکشنری فارسی به عربی
خيط , طوليا , طويل , لمدة طويلة , مستطيل
-
کله دراز
لغتنامه دهخدا
کله دراز. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ دِ ] (ص مرکب ) کسی که شور و غوغای بیهوده کند. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). هنگامه ساز و غوغایی و زبان دراز و بدزبان و فتنه جو. (ناظم الاطباء) : سر سختی و شلاق خورد کله درازچون میخ برون خیمه جای تو خوش است .یحیی شیرازی ...
-
گردن دراز
لغتنامه دهخدا
گردن دراز. [ گ َ دَ دِ ] (ص مرکب )کسی که گردن او بلند و دراز باشد. اَجیَد. || کنایه از شتر است : خاله ٔ گردن دراز آمده است ؛ منظور شتر است . رجوع به گردن شود.
-
نفس دراز
لغتنامه دهخدا
نفس دراز. [ ن َ ف َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از درازنفس و پرگوی . (از آنندراج ) (برهان قاطع). پرگوی . پرحرف . (ناظم الاطباء).
-
طوی دراز
لغتنامه دهخدا
طوی دراز. [ طُ دِ ] (اِخ ) دهی است به سه فرسنگی مغرب کاکی ، و طوی بمعنی چاه است . (فارسنامه ٔ ناصری ). و رجوع به طویل دراز شود.
-
طویل دراز
لغتنامه دهخدا
طویل دراز. [ طَ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر در 30 هزارگزی جنوب خورموج و دامنه ٔ خاوری کوه مند. جلگه و معتدل و مالاریائی با 472 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات و خرما. شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (فرهنگ ...