کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُوْری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دُوْری
لهجه و گویش گنابادی
dowri در گویش گنابادی یعنی ظرف ، بشقاب
-
واژههای مشابه
-
دوری
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کنارهگیری ۲. جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ۳. غربت ۴. غیبت ۵. بعد، بعد، فاصله، مسافت ≠ نزدیکی، وصال
-
دوری
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) دورانی . 2 - (اِمر.) بشقاب بزرگ مقعر.
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . (حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن . فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم . غرابت . غربت . حواذ. بر. نوی . مقابل قرب . مقابل نزدیکی و با کردن و گزیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). نقیض نزدیکی . (لغت محلی شوشتر). بعد. (آنندراج ). سحق . (دهار). ...
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ ] (اِخ ) ابوالطیب محمدبن فرخان بن روزبه دوری ، منسوب به دور سرمن رأی از راویان است و از ابی خلیفه جمحی روایتهایی دارد ولی احادیث او را پیروی نمی کنند. مرگ او پیش از سال 300 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از لباب الانساب ).
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ دوری نیشابوری . از راویان بود و حکایاتی برای احمدبن سلمه ٔ نیشابوری روایت کرد. (از لباب الانساب ).
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن مخلدبن حفص عطار دوری بغدادی . از راویان است و از یعقوب دوری و زبیربن بکار و جز او روایت شنید و دارقطنی و جز او از وی روایت دارند. مرگ دوری به سال 331 هَ . ق . وتولدش به سال 233 هَ . ق . بود. (از لباب الانساب ).
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعمرحفص بن عمربن عبدالعزیز... دوری بغدادی مقری ازدی . از راویان بود و از کسایی روایت داشت و به سال 246 هَق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 428).
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ ] (ص نسبی ) منسوب است به دورکه محله ای است به بغداد. || منسوب است به دور که محله ای است به نیشابور. (از لباب الانساب ).
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ دَ / دُو ] (ص نسبی )منسوب به دور. رحوی . چنبری . دورانی . (یادداشت مؤلف ). || منسوب به دور و گردش در زمان خاص .- جنون دوری ؛جنون ادواری .|| (اِ) ظرفی مدور با لبه ٔ بسیار کوتاه از مس و غیره . بشقاب بزرگ لبه دار. (یادداشت مؤلف ). ظرف غذاخور...
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ ی ی ] (ع اِ) کسی : مابه دوری ؛ نیست در آن کسی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ما بالدار دوری ؛ای احد. (از مهذب الاسماء). || نوعی از گنجشک که در خانه ها آشیانه سازد. (از اقرب الموارد).
-
دوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) do[w]ri بشقاب؛ بشقاب بزرگ.
-
دوری
دیکشنری فارسی به عربی
صحن
-
دوری
لهجه و گویش تهرانی
بشقاب بزرگ، دیس،بشقاب بزرگ لبهدار،سینی