کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُونِهَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دُونِهَا
فرهنگ واژگان قرآن
غیر آن - زير آن (در جمله "لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً ")
-
جستوجو در متن
-
ذوالنجیل
لغتنامه دهخدا
ذوالنجیل . [ ذُن ْ ن ُ ج َ ] (اِخ ) موضعی است از مضافات ینبع و مدینة. کثیر گوید:و حتی اجازت بطن ساس و دونهادعان فهضبا ذی النجیل فینبع.(نقل از المرصع خطی ).
-
علیب
لغتنامه دهخدا
علیب . [ ع ُ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بین کوفه و بصره . و در شعر معن بن اوس آمده است : اذا هی حلت کربلاء فلعلعاًفجوا لعلیب دونها فالنوائحا.(از معجم البلدان ).
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) نام موضعی در حجاز. قال کثیر : فدع عنک سلمی اذ اتی الناس دونهاو حلت با کناف الخبیت فغالب الی الابیض الجعدبن عاتکة الذی له فضل ملک فی البریة غالب .(معجم البلدان ج 6ص 262).
-
غمیم
لغتنامه دهخدا
غمیم . [ غ ُ م َی ْ ی ِ ] (اِخ ) آبی است مر بنی سعد را. (منتهی الارب ). جریر گوید : یا صاحبی هل الصباح منیرام هل للوم عواذ لی تفتیر؟انا نکلف بالغمیم حاجةنهیا حمامة دونها و جفیرلیت الزمان لنا یعود بیسره ان الیسیر بذالزمان عسیر.(از معجم البلدان ).
-
سورة
لغتنامه دهخدا
سورة. [ رَ ] (ع اِ) شرف . منزلت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : الم تران اﷲ اعطاک سورةًتری کل فلک دونها یتذبذب . نابغه (ازآنندراج ).|| هر رده از بنا. || علامت . نشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به سورت شود.
-
اطان
لغتنامه دهخدا
اطان . [ اِ ] (اِخ ) نام جایی است ، و اضان نیز روایت شده است . ابن مقبل گوید:تبصر خلیلی هل تری من ظعائن تحملن بالعلیاء فوق اطان ...و از قول اعشی اطار روایت شده است :... و قد اتی من اطار دونها شرف . و نمیدانم آیا تصحیف است یا جای دیگری است . (از معجم ...
-
بثاء
لغتنامه دهخدا
بثاء. [ ب َ ] (اِخ ) جائی در سرزمین بنی سلیم . (ازمعجم البلدان ) (از اقرب الموارد). ابوذؤیب گوید:رفعت لها طرفی و قد حال دونهارجال و خیل بالبثاء تغبر. (از معجم البلدان ).نام آبی در دیار بنی سعد است و آن چشمه ای شیرین است که نخل ها را سیرآب کند. (از م...
-
خبیت
لغتنامه دهخدا
خبیت . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام آبی بوده است به عالیه و در آن اشجع و عبس شریک بوده اند. نابغه ٔ ذبیانی در وصف آن آورده است :الی ذبیان حتی صبحتهم و دونهم الربائع والخبیت و نیز کثیر گفته است :و فی الیاس عن سلمی و فی الکبر الذی اصابک شغل للمحب المطالب فدع...
-
اذربیجان
لغتنامه دهخدا
اذربیجان . [ اَ رَ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان و مبرد در کامل آنرا بفتح اول و سکون دوم و فتح سوم بر وزن عندلیبان خوانده اند. شماخ گوید:تذکرتها وهناً و قدحال دونهاقری أذربیجان المسالح والحال .و هم یاقوت گوید: و روی عن المهلب و لااعرف المهلب هذا، آ...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد الرستمی ، مکنی به ابوغالب . صاحب ترجمه ٔ محاسن اصفهان ابیات زیر را که در وصف اصفهان است به وی نسبت داده :اذا احیاءالبلاد لنا حیاهاو اردی من عز الیه صداهاسقی الارض المدینة ماء وردزکی العرف لایسقی سواهاوردت عاجلا ا...
-
اسدالدین
لغتنامه دهخدا
اسدالدین . [ اَ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) سلیمان بن داودبن موسک بن عمادالدین بن امیرالکبیر عزالدین الهذیابی [ کذا ] (امیر). مولد وی در حدود سال 600 هَ . ق . در قدس و وفات در سنه ٔ 667 هَ . ق . او در نظم دستی داشت و صاحب فضیلت بود. سپس خدمتکاران خود را ترک...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ](اِخ ) بنت سعد القضاعیة. کان یهواها صخر الهذلی (و یکنی ام الحکیم ) فکانا یتواصلان برهة من دهرهما. ثم تزوجت و رحل بها زوجها الی قومه فقال فی ذلک ابوصخر:ألم ّ خیال طارق متأوب لام حکیم بعدما نمت موصب و قد دنت الجوزاء و هی کأنهاو مرزم...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی النقی یا علی الهادی العسکری بن محمد الجوادبن علی بن موسی الرضا علیهم السلام . دهمین ِ ائمه ٔ اثناعشر امامیه و پدر امام حسن العسکری . ابن خلکان گوید وشات بمتوکل برداشتند که او را داعیه ٔ خلافت است و نیز سلاح ...