کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُمموشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دم
واژهنامه آزاد
به معنی سد کردن مانع شدن
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم . دمبدم . به هر دم زدنی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دُ دُ ] (اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره . (یادداشت مؤلف ) : ظاهر از نغمه ٔ قمری همه کوکو شنوی حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی .جمال الدین عبدالرزاق .
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دُ دُ ] (اِ) گلوله ٔ دم دم ، چاتْلَمه . نوعی گلوله . (یادداشت مؤلف ).
-
مرده موشی
لغتنامه دهخدا
مرده موشی . [ م ُ دَ/ دِ ] (حامص مرکب ) موش مردگی . چون موش مرده بودن .- خود را به مرده موشی زدن ؛ کنایه از اظهار نهایت ضعف و ناتوانی است . خود را ناتوان و ذلیل وانمود کردن .
-
چراغ موشی
لغتنامه دهخدا
چراغ موشی .[ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چراغ حلبی کوچکی دارای فتیله و جای نفت یا روغن . ظرفهای کوچکی چون استکان که در آن پیه یا روغن کرده فتیله مینهادند و به بندها می آویختند بخصوص در شب های چراغان . چراغ خرد چون استکانی که در آن پیه کنند و فتیله ای در و...
-
چاه موشی
لغتنامه دهخدا
چاه موشی . (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 24 هزارگزی شمال باختر برازجان و 8 هزارگزی باختر رودخانه ٔ شاپور واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 400 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت...
-
چراغ موشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čerāqmuši چراغ سادۀ حلبی که فقط دارای فتیله و جای نفت است.
-
چراغ موشی
لهجه و گویش گنابادی
cheraghmoshi در گویش گنابادی یعنی چراغی که با روغن یا نفت کار میکند ، چراغ فتیله ای
-
دندون موشی
لهجه و گویش تهرانی
دوخت ریز
-
موش موشی
لهجه و گویش تهرانی
مثل موش،بچه کوچک زیبا
-
چراغ موشی
لهجه و گویش تهرانی
چراغ مخزنی فتیله دار،پیسوز
-
قلعه دم دم
لغتنامه دهخدا
قلعه دم دم . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) این قلعه در صومای روی تخته سنگی بنا شده است . (جغرافیای غرب ایران ص 130).
-
دَم باریک، دَم پهن
لهجه و گویش تهرانی
دونوع انبر دست
-
دم به دم
لهجه و گویش تهرانی
هرلحظه