کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُلُکْ کِرْدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دُلُکْ کِرْدَ
لهجه و گویش گنابادی
dolouk kerda در گویش گنابادی یعنی بریدن ، برش دادن ، قیچی کردن ، دو تکه کردن ، نصفه کردن
-
واژههای مشابه
-
دلک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به دست مالیدن ، مالش دادن . 2 - (اِمص .) مالش .
-
دلک
لغتنامه دهخدا
دلک . [ دَ ] (ع مص ) مالیدن چیزی را و نرم و تابان گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نیک بمالیدن اندام . (المصادرزوزنی ). نیک بمالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به دست مالیدن بدن را و مالش دادن . (غیاث ) (آنندراج ). || ادب دادن کسی را روزگا...
-
دلک
لغتنامه دهخدا
دلک . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق ، بخش قروه ، شهرستان سنندج با 165 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آزرند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دلک
لغتنامه دهخدا
دلک . [ دَ ل َ ] (ع اِ) نرمی و سستی . (منتهی الارب ). رخاوت . (اقرب الموارد).
-
دلک
لغتنامه دهخدا
دلک . [ دِ ل َ ] (اِ مصغر) تصغیر دل . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دل کوچک . دل خرد. رجوع به دل شود.- امثال :دلکی دارد زیبا هرچه بیند خواهد ؛ به مزاح در مورد کسانی بکار رود که هرچه را بینند خواهان آن شوند. (از فرهنگ عوام ).|| زیوری است از یشم یا ج...
-
دلک
لغتنامه دهخدا
دلک . [ دُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ دَلیک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دلیک شود.
-
دلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] dalk مالیدن؛ مالش دادن؛ مالیدن چیزی با دست.
-
دَلَک
لهجه و گویش تهرانی
ظرف سفالی ماست یا سرکه و شیره
-
دِلِک
لهجه و گویش بختیاری
delek تکیه، تکیهگاه belles be deleke ho>:بهتکیه او بگذارش> .
-
دلک مظفروند
لغتنامه دهخدا
دلک مظفروند. [ دَ ل َ م ُ ظَف ْ ف َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند، بخش دلفان ، شهرستان خرم آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری نورآباد و راه آن مالرواست . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
دلک آباد
لغتنامه دهخدا
دلک آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و زیره است . و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دلک وردی
لغتنامه دهخدا
دلک وردی . [ دِ ل َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. با 200 تن سکنه واقع در 33/5هزارگزی جنوب باختری ماکو. آب آن از کوهستان و چشمه تأمین می شود محصول آن غلات است و راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
الک دلک
لغتنامه دهخدا
الک دلک .[ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به الک دولک شود.