کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُش رویش استخوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
dysmenorrhea
دُشدشتانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دشتان یا قاعدگی آزاردهنده و همراه با درد متـ . قاعدگی دردناک difficult menstruation
-
dysplasia
دُشرویش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تکوین یاختۀ نابهنجار در بافت
-
dysbiosis
دُشریزگانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه، علوم پایۀ پزشکی] افزایش بیشازحد شمار ریزگان نامطلوب در رودهها
-
dystocia
دُشزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] زایمان دشوار یا نابهنجار
-
fail hard
دُششکست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی قطعه یا جزئی از سازۀ اصلی یا هرگونه حامل بار بدون جانشین (unduplicated load path) که شکست آن فاجعهآمیز است
-
dystonia
دُشکشَنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تحرکات نامطلوب ماهیچه براثر کشَنگایی (tonicity)
-
dyspeptic
دُشگوارشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] مربوط به دُشگواری
-
dyspepsia
دُشگواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] هرگونه درد یا ناراحتی ناشی از غذا خوردن
-
dysuria
دُشمیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دفع دشوار و دردناک پیشاب
-
aclasis, aclasia
دُشوندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] متصل شدن بیمارگونۀ ساختارهایی در بدن که نباید به هم متصل باشند
-
dyssynergia
دُشهمکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ناهماهنگی در کار ماهیچهها یا نارسایی در هماهنگی آنها
-
دش چشمی
لغتنامه دهخدا
دش چشمی . [ دُ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حسد. رشک . (یادداشت مؤلف ) : اردشیر دانست که اردوان از دش چشمی و بدکامی [ این ] را میگوید. (کارنامه ٔ اردشیر ترجمه ٔ صادق هدایت ص 10).
-
دش خدا
لغتنامه دهخدا
دش خدا. [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدای . دژخدای . جبار. طاغیه . متمرد. سلطان جائر. سلطان مستبد. حاکم جائر. خودکامه . پادشاه مستبد: ذیونوسیوس دش خدای سوراقوسیا. (یادداشت مؤلف ).
-
دش خدای
لغتنامه دهخدا
دش خدای . [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدا. رجوع به دش خدا شود.
-
دش خدایی
لغتنامه دهخدا
دش خدایی . [ دُ خ ُ ] (حامص مرکب ) دش خدا بودن . حکومت جور. سلطنت استبدادی . (یادداشت مؤلف ) : اندر دش خدائی الکساندر... (کارنامه ٔ اردشیر ترجمه ٔ صادق هدایت ص 7). و رجوع به دش خدا شود.