کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُشگواری شکمآماسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دش
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ په . ] پیشوندی که در آغاز برخی واژه ها می آید و معنای بد و زشت می دهد. مانند: دشنام .
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دَ ] (اِ) خود آرایی . خود را ساختن و آراستن . (برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). خود آرایی و خودسازی . (آنندراج ). خود آراستن . (غیاث ). || صورت خوش . (برهان ). صورت خوب . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || شبه و نظیر و مانند. (برهان ). شب...
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دَ / دُ ] (اِ) (قش و...) قیل و قال . رجوع به قش و دش شود.
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دَش ش ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ). سیر کردن و حرکت کردن در زمین . (از اقرب الموارد). || دشیشه ساختن ، و آن آشی است که از گندم کوفته ترتیب دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دشیشة شود. || افزون کردن سخن و کلام را، و آن کنایه ...
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دِ ] (اِ صوت ) کلمه ای است که سگ را به گرفتن و شکار کردن حریص کنند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). کش . کیش .
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دُ ] (اِ) ریسمان خاصی که زنان ریسند و در دوک مانند بیضه پیچیده شود. (انجمن آرا). دشکی . و رجوع به دشکی شود.
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دُ ] (ص ) دژ. بد. زشت . پلید. این کلمه بصورت پیشاوند فقط در ترکیبات بکار رود مانند دشنام یعنی نام زشت و دشمن به معنی بدنفس و دشخوار یعنی مشکل . (ازغیاث ). و رجوع به دژ شود. || بد و فاسد. (ناظم الاطباء). || زبون . (ناظم الاطباء).
-
دش
دیکشنری عربی به فارسی
رگبار , درشت باران , دوش , باريدن , دوش گرفتن
-
دش
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [پهلوی: duš] ‹دژ› doš ۱. بد؛ زشت.۲. ضد (در اول بعضی کلمات): دشخوار، دشمن، دشنام.
-
دش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doš ۱. شبیه؛ نظیر.۲. خودآرایی؛ خودنمایی: ◻︎ از قُش خود وز دش خود بازره / که سوی شه یافت آن شهباز ره (مولوی: ۷۶۱).
-
dysrhythmia
دُشآهنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] اختلال در ضربآهنگ قلب که در آن ضربآهنگ منظم، ولی نابهنجار است متـ . دُژآهنگی
-
exostosis2
دُشبَراُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] رشد خوشخیم استخوان به سمت سطح خارجی آن
-
dystrophic
دُشپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دارای دُشپروردگی یا مربوط به آن
-
dystrophy, dystrophia
دُشپروردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] هرنوع اختلال رشد در موجودات و بافتها و اندامهای زنده براثر سوءِتغذیه یا نبود مواد غذایی قابلمصرف
-
dysgeusia
دُشچشایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ← کژچشایی