کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سد دز
لغتنامه دهخدا
سد دز. [ س َدْ دِ دِ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
قلعه دز
لغتنامه دهخدا
قلعه دز. [ ق َ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بالا بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی شمال حسینیه و 7هزارگزی خاور شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن گرمسیری است . سکنه ٔ آن 320 تن است . آب آن...
-
میمون دز
لغتنامه دهخدا
میمون دز. [ م َ دِ ] (اِخ ) یکی از قلاع معتبر اسماعیلیان که در ولایت رودبار (واقع در شمال قزوین ) نزدیک قلعه ٔ الموت واقع بوده و هلاکوخان مغول آن را گشوده است . (از جهانگشای جوینی ج 3 چ قزوینی ص 123) (از نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 چ لسترنج ص 60 و 61).
-
اسپی دز
لغتنامه دهخدا
اسپی دز. [ اِ دِ ] (اِخ ) طبق روایات محلی ، نام آق قلعه ٔ استراباد بزمان قابوس و ترکمانان اسپی دز را آق قلعه ترجمه کرده اند. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 86 بخش انگلیسی ).
-
ترکه دز
لغتنامه دهخدا
ترکه دز. [ ت َ ک ِ دِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز است . این دهستان از شمال به دهستان حومه ٔ ذیلائی از خاور به بخش قلعه ٔ زراس و از جنوب بدهستان حومه ٔ بخش مسجد سلیمان و از باختر به شهرستان شوشتر محدود است این دهستان کو...
-
خروشان دز
لغتنامه دهخدا
خروشان دز. [ خ ُ دِ ](اِخ ) نام رودیست بخوزستان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دزد، دزّ
لهجه و گویش تهرانی
سارق
-
دِز کِردن
لهجه و گویش بختیاری
dez kerdan مُهر کردن خرمنِ گندم.
-
غاشیه ٔ کوکیلی دز
لغتنامه دهخدا
غاشیه ٔ کوکیلی دز. [ ی َ ی ِ دِ ] (اِخ ) نام غاری در گیلان : خورشید چون این خبر مشاهده فرمود عظیم بترسید و با ازواج و اولاد و عبید و مواشی و اموال و ذخایر به بالای دربند براه زاورم بیرون رفت و در غاری که آن را غاشیه ٔ کوکیلی دز می گویند و دوساله آذوق...
-
دز پسر عماره
لغتنامه دهخدا
دز پسر عماره . [ دِ زِ پ ِ س َ رِ ع َم ْما رَ ] (اِخ ) شهرکی است [ به ناحیت پارس ] اندر وی حصاری بر کران دریای اعظم است و جای صیادان است و منزل بازرگانان است . (حدود العالم چ دانشگاه ص 131).
-
قلعه ٔبهمن دز
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔبهمن دز. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ م َ دِ ] (اِخ ) قلعه خرابه ای است بالای کوه سبلان اردبیل . (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
قلعه پهن دز
لغتنامه دهخدا
قلعه پهن دز. [ ق َ ع َ پ َ دِ ] (اِخ ) این قلعه در نیم فرسنگی شیراز است . برای آن چاهی از سنگ کنده اند. بنایی است از قبل از اسلام . عمادالدوله ٔ دیلمی به سال 327 هَ . ق . آن را تعمیر کرد و به قلعه ٔ چاه بندر هم معروف است . (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
واژههای همآوا
-
دز
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مقدار تجویز شده در یک یا چند وعده ، از جمله مقدار خاصی از دارو یا مقدار معینی از اشعه ، چنده ، مقدار مصرف . (فره ).
-
دز
لغتنامه دهخدا
دز. [ دَ ] (اِ) دژ. کوشک و بالاخانه . (برهان ). کوشک . (جهانگیری ). رواق . دهلیز. کاشانه . کوشک . بالاخانه . (ناظم الاطباء) : چو ببرید رستم بن شاخ گزبیامد ز دریا به ایوان و دز. فردوسی (از جهانگیری ).نیک بنگر تا برون زین دز چه باید مرتراآن بدست آور کن...
-
دز
لغتنامه دهخدا
دز. [ دِ ] (اِ) دژ. قلعه و حصار. (برهان ). قلعه و حصار عموماً و قلعه ٔ بالای کوه خصوصاً. (آنندراج ). قلعه . (جهانگیری ) (از مهذب الاسماء). حصار. (شرفنامه ٔ منیری ). حصن . (از مهذب الاسماء) : دزی بود و از مردم آباد بودکجانام آن شهر بیداد بود. فردوسی ....