کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُرِّيٌّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دُرِّيٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
پر نور("کوکب دري "به تعداد معدودي از ستاره هاي آسمان مي گويند که درخشان تر از بقيه هستند)
-
واژههای مشابه
-
دری
واژگان مترادف و متضاد
تابناک، درخشان، درخشنده، روشن
-
دری
واژگان مترادف و متضاد
۱. درباری ۲. زبانپارسی ۳. کوهی ≠ تازی
-
locative
دَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← حالت دَری
-
دری
فرهنگ فارسی معین
(دُ رِّ) [ ع . ] (ص نسب .) روشن ، درخشنده ، درخشان .
-
دری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) منسوب به دره (کوه ): کبک دری .
-
دری
فرهنگ فارسی معین
وری (دَ. وَ) (اِمر.) (عا.) سخنان بیهوده ، حرف های بی سر و ته .
-
دری
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (ص نسب .) درباری ، منسوب به دربار. 2 - زبانی دنبالة دری قدیم که در عهد ساسانیان به موازات «پهلوی » رایج بود و پس از اسلام زبان رسمی و متداول ایران گردید.
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری دژ شاهپور و 14هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو سنندج به مریوان ، با 350 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به در به معنی باب . || منسوب به در پادشاه یعنی دربار. درباری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دره ٔ کوه چون کبک دری . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کبک . کبک دری : پری دیدار حوری نارون قددری رفتار حوری یاسمن خد. سوزنی (از جهانگیری ).- کبک دری ؛ نام نوعی از کبک باشد. و در وجه آن بعضی گفته اند که منسوب به دره ٔ کوه ...
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دَرْی ْ/ دِرْی ْ / دُ ری ی ] (ع مص ) دانستن چیزی را یا دانستن به نوعی از حیله . و از آن است «لاأدرِ» به حذف یاء برای تخفیف بجای «لاأدری » به معنی نمیدانم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَریة. درَیان . دِرَیان . دِرایَة. دَرایَة. و ر...
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دُرْ ری ] (اِخ ) (ضیاءالدین ...) دانشمند و حکیم ایرانی (متوفی به سال 1334 هَ . ش . در تهران ). او در آراء و عقاید ارسطو، افلاطون ، ابن سینا و صدرالدین شیرازی مطالعات بسیار داشت و از آثار او کنزالحکمة است که ترجمه و شرح نزهةالارواح شهرزوری است...
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دُرْ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دُرّ. رجوع به در شود. || درخشان چون در : کنم گنجی از سفته ٔ طبع پرچو پیروزه پیروز و دری چو در. نظامی . || (اِ) درخشندگی و روشنی و تلألؤ و تابندگی ، گویند: دری السیف ؛ یعنی درخشندگی شمشیر و روشنی آن . (از منت...