کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُرج و گهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دُرج و گهر
فرهنگ گنجواژه
خزینه جواهر، جواهر
-
واژههای مشابه
-
درج
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثبت، ضبط ۲. قید کردن، گنجانیدن ۳. مندرج ۴. طومار، نامه، نوشته
-
درج
فرهنگ فارسی معین
(دَ رْ) [ ع . ] (اِ.) نامه ، طومار.
-
درج
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ درجه . 1 - نردبان ها. 2 - پایه ها. 3 - مقام ها.
-
درج
لغتنامه دهخدا
درج . [ دُ رَ ] (ع اِ) ج ِ دُرجة. (منتهی الارب ). رجوع به دُرجة شود.
-
درج
لغتنامه دهخدا
درج . [ دُر رَ ] (ع اِ) کارهای سخت مشکل که صاحبش را عاجز گرداند. گویند وقع فی الدرج . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
درج
دیکشنری عربی به فارسی
نرده ء پلکان , کشو , برات کش , ساقي , طراح , نقاش , زير شلواري
-
درج
دیکشنری عربی به فارسی
مدرج کردن
-
درج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دَرَجَة] [قدیمی] daraj =درجه
-
درج
دیکشنری فارسی به عربی
تضمين , زيادة
-
reliquary
دُرج یادگاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ضریح یا جعبه یا تابوتی قابلحمل که بقایای جسد قدیسان در آن نگهداری میشود
-
درج کردن
دیکشنری فارسی به عربی
إدراجٌ
-
درج اعتبارات در بودجه
دیکشنری فارسی به عربی
أدْراجُ اعتماداتٍ في الْميزانية