کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَیّار ،دیارالبشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: diyār) (عربی) (جمعِ دار) ، سرزمین ، کشور ، موطن ، زادگاه .
-
دیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. احدی، شخص، فرد، کس، هیچکس ۲. دیرنشین، صومعهنشین
-
دیار
واژگان مترادف و متضاد
سرزمین، شهر، کشورملک، مدینه، مملکت
-
دیار
فرهنگ واژههای سره
سامان
-
دیار
فرهنگ فارسی معین
(دَ یّ) [ ع . ] (اِ.) کس ، کسی .
-
دیار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) دیرنشین ، ساکن دیر و صومعه .
-
دیار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - خانه ، محل ، مسکن . 2 - شهر، قبیله .
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین با 394 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (ص ) پیدا. پدیدار. (بلهجه ٔ طبری ). (یادداشت مؤلف ).- دیار بودن ؛ (در لهجه ٔ قراء شمال طهران )، مشهوربودن . مرئی بودن . آشکار و هویدا بودن : درست بنشین همه جات دیار است . (یادداشت مؤلف ).
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (ع اِ) جمع کثرت دار، بمعنی خانه مانند جبل و جبال . (تاج العروس ). ج ِ دار. (منتهی الارب ) : ما همه بر نظم و شعر و قافیه نوحه کنیم نه بر اطلال و دیار و نه وحوش و نه ظبی . منوچهری .تا بر آن آثار شعر خویشتن گریند بازنه بر آثار دیار و رسم و اطلال و...
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. [ دَی ْ یا ] (ع اِ) صاحب دیر. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). خداوند دیر. (دهار) (مهذب الاسماء). دیرنشین . ساکن دیر و صومعه . (ترجمان القرآن ). || کس . باشنده . کسی . هیچکس : دیاری در خانه نیست ، هیچکس نیست . یقال ما بالدار دیار؛ کسی در آن نیس...
-
دیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] dayyār ۱. کس؛ کسی.۲. [قدیمی] صاحب دیر.۳. [قدیمی] ساکن دیر؛ دیرنشین.
-
دیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دار] diyār = دار۳
-
دیار
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , بلاد
-
دیار
واژهنامه آزاد
ساکن صومعه