کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَیّار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دار] diyār = دار۳
-
دَیار
لهجه و گویش تهرانی
زنده، موجود، دیارالبشر: فرد،آشکار
-
دیار
واژهنامه آزاد
ساکن صومعه
-
جستوجو در متن
-
دیارا
فرهنگ نامها
(تلفظ: diyārā) (دیار = خانه ، زادگاه و وطن + الف (اسم ساز)) ، منسوب به دیار، منتسب به دیار؛ (به مجاز) وطنی، بومی . ← دیار.
-
diacranterian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیار گراند
-
محروسه
واژگان مترادف و متضاد
خطه، سرزمین، دیار، اقلیم
-
عارنة
لغتنامه دهخدا
عارنة. [ رِ ن َ ] (ع ص ) دور. دیار عارنة؛ دیار دور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ذوارل
لغتنامه دهخدا
ذوارل . [ اُ رُ ] (اِخ ) نام کوهی به زمین غطفان . میان دیار غطفان و زمین عذرة. || نام مَصنعی به دیار طی .
-
اعوض
لغتنامه دهخدا
اعوض . [ اَ وَ ] (اِخ ) وادیی است به دیار باهله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وادیی است در دیار باهله از آن بنی حصن . (معجم البلدان ).
-
امیدا
لغتنامه دهخدا
امیدا.[ اَ ] (اِخ ) دیار بکر. (از یسنا ج 1 ص 63). و رجوع به آمِد و دیار بکر شود.
-
خطابة
لغتنامه دهخدا
خطابة. [ خ ِ ب َ ] (اِخ ) نام مکانی است در دیار کریب از دیار تمیم . (از معجم البلدان ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) چند چاه است به دیار کلاب . (منتهی الارب ). چاههایی است نزدیک حصا از دیار کلاب . (از معجم البلدان ). چاههایی به دیار بنی کلاب .(از متن اللغة). علا. (معجم البلدان ) (متن اللغة).
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (اِخ ) جایگاهی است در دیار بنوکلاب .
-
اغتراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqterāb به غربت افتادن؛ از دیار خود دور شدن؛ به بیگانگان پیوستن.
-
احدی
لغتنامه دهخدا
احدی . [ اَ ح َ ] (ضمیر مبهم ) هیچ کس . کسی . دیّار. || یکی . یک تن .