کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَنَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دنه
لغتنامه دهخدا
دنه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) صدا و ندا و زمزمه را گویند که از غایت خوشی و نشاط خاطر از آدمی سر زند. (از برهان ) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خوشحالی . شادی . خرام و رفتار به نشاط. اسم از دنیدن . فیریدگی . غایت نشاط...
-
دنه
لغتنامه دهخدا
دنه . [دَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش زرین آباد شهرستان ایلام با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و شوراب . راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دنح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سریانی] denh یکی از اعیاد مسیحیان؛ عید خاجشویان.
-
دنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dane ۱. زمزمه.۲. آواز؛ بانگ شادی و طرب.۳. شادی و نشاط: ◻︎ حاشللّه گر کند پیوند با طبع تو غم / طبع غم را از نشاط تو پدید آید دنه (کمالالدیناسماعیل: ۴۷۴).
-
دِنَّه
لهجه و گویش بختیاری
denna دَنده.
-
جستوجو در متن
-
لبینا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) [قدیمی] labinā از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ بامدادان بر چکک، چون چاشتگاهان برشخج / نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه (منوچهری: ۹۷).
-
پیهزده
لغتنامه دهخدا
پیهزده . [ زَ دَ / دِ ] (اِ) در ترکی نام گیاهی که آنرا دنه چادر گویند. (شعوری ج 1 ورق 263).
-
اتراف
لغتنامه دهخدا
اتراف . [ اِ ] (ع مص ) اصرار بر نافرمانی کردن . (منتهی الارب ). || در نعمت فیریده گردانیدن . در نعمت دَنَه گرفته گردانیدن . (زوزنی ). نعمت دادن کسی را چندانکه بغلبه ٔ نشاط انجامد. دنه گرفتن در نعمت . گمراه کردن نعمت کسی را. بیراه کردن نعمت کسی را. ها...
-
چاشتگاهان
لغتنامه دهخدا
چاشتگاهان . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . وقت چاشت .زمان چاشت . چاشتگاه . چاشتگاهی . چاشتگه : بامدادان برچکک ، چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه . منوچهری .و رجوع به چاشتگاه و چاشتگاهی شود.
-
شخج
لغتنامه دهخدا
شخج . [ ش َ خ َ ] (اِ) نام نوایی از موسیقی که مطربان زنند و این کلمه در شعر منوچهری مانند کلماتی که دلالت بر آهنگ میکند آمده است : بامدادان بر چکک ، چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه .منوچهری .
-
چکک
لغتنامه دهخدا
چکک . [ چ َ ک َ ] (اِ) نام نوایی است که مطربان زنند.(فرهنگ اسدی ). نغمه و آهنگی از موسیقی : بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه .منوچهری (از فرهنگ اسدی ).
-
خصم
لغتنامه دهخدا
خصم . [ خ ُ ] (ع اِ) جانب . ناحیه . گوشه . یقال : وقع المتاع فی خصم الوعاء؛ ای فی زاویة الوعاء. (از منتهی الارب ). || گوشه ٔ درونی دنباله ٔ مشک که در مقابل دنه آن باشد. ج ، اَخصام ، خُصوم .
-
خوش خیالی
لغتنامه دهخدا
خوش خیالی . [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ / خیا ] (حامص مرکب ) عمل خوش خیال . خوب دلی . مقابل بدخیالی . || غفلت و بی پروایی و بی فکری . || سماجت : خوش خیالی گرفته فلانی ؛ دنه گرفته او را. دنگش گرفته . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوش دماغی
لغتنامه دهخدا
خوش دماغی . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (حامص مرکب ) حالت خوش دماغ . مزاح . شوخی . عمل لاغ و خوش دأبی .- خوش دماغی جنبیدن ؛ دنگش گرفتن . دنه اش گرفتن .
-
خرامش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از خرامیدن) xa(o)rāmeš = خرامیدن: ◻︎ تا توانی شهریارا روز امروزین مکن / جز به گرد خم خرامش جز به گرد دن دنه (منوچهری: ۹۷)، ◻︎ به درگاه خسرو خرامش کنیم / به آیین پرستیش رامش کنیم (نظامی۵: ۸۶۳).