کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَند ت نرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دند
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) احمق ، کودن .
-
دند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - استخوان پهلو، دنده . 2 - دندان . 3 - افزاری است جولاهگان را و آن چوبی است دندانه دندانه به عرض پارچه ای که بافند و از هر دندانه تاری می گذرانند.
-
دند
لغتنامه دهخدا
دند. [ دَ ] (هندی ، اِ) به هندی ساقه ٔ هر چیز است . || شناوری را گویند که پهلوانان در زورخانه روند و آن چنان است که کف دستهای خود را بر زمین گذارند و پایها را پهن کنند و سر و سینه به زمین نزدیک کنند و رفت و آمد نمایند. (لغت محلی شوشتر).
-
دند
لغتنامه دهخدا
دند. [ دُ ] (اِ) نوعی از زنبور است . (از برهان ) (لغت محلی شوشتر) (فرهنگ جهانگیری ). زنبور. (آنندراج ).
-
دند
لغتنامه دهخدا
دند. [ دُ ] (هندی ، اِمص ) به هندی ، آسیا کردن . (لغت محلی شوشتر).
-
دند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dand = دنده
-
دند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dand ۱. احمق؛ ابله؛ کودن:◻︎ اندر این شهر بسی ناکس برخاستهاند / همه خرطبع و همه احمق و بیدانش و دند (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۰).۲. فرومایه.
-
دند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dand تخم میوۀ بیدانجیر ختایی که بهاندازۀ پستۀ کوچک است و هر سه دانۀ آن در یک غلاف جا دارد و در ابتدا سبزرنگ است و پس از رسیدن زرد یا سیاه میشود. مغز آن در طب به کار میرود. برگهایش شبیه برگ بادنجان و گلهایش زردرنگ است و...
-
دند
واژهنامه آزاد
فرومایه و رذل
-
اند و دند
لغتنامه دهخدا
اند و دند. [ اَ دُ دَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بمعنی تار و مار که زبر و زیر باشد و هم پاشیده و پراکنده باشد. (از هفت قلزم بنقل از یادداشتهای لغت نامه ). و رجوع به اندوند شود.