کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دمی
لغتنامه دهخدا
دمی . [ دُ می ی ] (ع مص ) خون آلوده گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
دمی
لغتنامه دهخدا
دمی .[ دَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دم است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به دم شود. || دخانی . (یادداشت مؤلف ).
-
دمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) dami = دمپخت
-
دِمُی
لهجه و گویش گنابادی
demoi در گویش گنابادی یعنی ساختن ، تولید کردن پنیر یا ماست
-
دمی
لهجه و گویش تهرانی
تکه آهن کفتی با ته صاف که چرمرا با آن میکوبند.
-
جستوجو در متن
-
damie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی
-
doms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی
-
demy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی
-
dromic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی
-
dimmy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی
-
one-sided test
آزمون یکطرفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] ← آزمون یکدُمی
-
dimastigate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی زدن
-
dime novel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رمان دمی
-
demi-glaze
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لعاب دمی
-
demiurgism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمی جرگه