کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَس به اُوو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دَس به اُوو
لهجه و گویش بختیاری
das be ow دست به آب، مستراح، ادرار داشتن.
-
واژههای مشابه
-
دس
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) دیس ، نظیر، مانند.
-
دس
لغتنامه دهخدا
دس . [ دَ ] (از ع ، ص ، اِ) پنهان .(ناظم الاطباء). || پنهانکاری : دس و سنگ کم و ترازوی کژهمه تدبیر مرد غدار است . ناصرخسرو.- دس کردن ؛ پنهان کردن . (ناظم الاطباء).
-
دس
لغتنامه دهخدا
دس . [ دُ ] (اِ) گل پخته . (جهانگیری ) (الفاظ الادویة). گل سخت را گویند و گل پخته نیز بنظر آمده است . (از برهان ). سفال .
-
دٔس
لغتنامه دهخدا
دٔس . [ دَ ءِ ] (اوستایی ، مص ) در اوستا بمعنی نشان دادن و نمودن است و دٔس [ دَ ءِ س َ ] از این مصدر با تغییر صورت یا تلفظ در واژه های تندیس و طاقدیس و فرخاردیس و شبدیز بجای مانده است . (از فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 261).
-
دس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیس› [قدیمی] da(e)s مانند؛ شبیه؛ نظیر: ◻︎ ندید و نبیند تو را هیچکس / گه رزم مثل و گه بزم دس (عنصری: ۳۵۶).
-
دَسّ
لهجه و گویش بختیاری
dass دست.
-
دَس دَس کِردن
لهجه و گویش بختیاری
as-das kerdan دست دست کردن، این دست آن دستکردن، دِرنگ کردن.
-
تنه دس
لغتنامه دهخدا
تنه دس . [ ت ِ ن ِ دُ ] (اِخ ) جزیره ای در سه فرسنگ ونیمی تنگه ٔ داردانل که امروز آن را «بزچه اطه سی » می نامند... یونانیان در جنگ ترویا برای اغفال خصم خود را در این جزیره مخفی کردند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ).
-
دَسْ داْدَ
لهجه و گویش گنابادی
dasdada در گویش گنابادی یعنی آشتی کردن ، صلح کردن ، معامله کردن ، کنار آمدن ، همدستی ، تبانی کردن
-
مایَه دَس
لهجه و گویش بختیاری
mâya das سرمایه اندک.
-
قَلُمه دس
لهجه و گویش بختیاری
qaloma-das ساعد.
-
دَس بِرار
لهجه و گویش بختیاری
das berâr 1. برادرخوانده؛ 2. دوست بسیارصمیمى.
-
دَسِّ برقِزا
لهجه و گویش بختیاری
dass-e bar-qezâ دست بر قضا، برحسب اتفاق.