کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَاعِيَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دَاعِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
دعوت کننده
-
واژههای مشابه
-
داعی
فرهنگ نامها
(تلفظ: dāei) (عربی) دعاکننده ، دعاگو ، دعوت کننده ؛ (در حقوق) دلیل نهایی که باعث اقدام فرد به عملی قانونی یا غیر قانونی میشود ، غرض .
-
داعی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که مردم را به دین خود دعوت کند. 2 - دعا کننده . 3 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان . ج . دعاة .
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِ) (داع ، و الاشهر داعی ) لقبی بزرگان علویان راست به طبرستان و جز آن و گاهی داعی الی الحق گویند و داعی را در اشارت به رئیس اعلایشان بکار برند. (النقود العربیة ص 135).
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) (شاه ...) (یا داعی شیرازی ) فخرالعارفین سیدنظام الدین محمودبن حسن الحسنی ، ملقب به داعی الی اﷲ، شاه داعی ، داعی . از سادات حسنی شیراز و از نوادگان داعی صغیر است . داعی صغیر چهارمین امیر سلسله ٔ علویان طبرستان است مقتول 316 هَ . ق . و از...
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) (ملا...) برادرملک طیفور بیک و این ملک طیفور بیک از تلامذه ٔ شیخ علی عبدالعال بوده است . (آتشکده ٔ آذر ص 242 چ افست ).
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) (مولانا... ) محمد مؤمن ، سیدی عالی گهر، فاضلی درویش سیر به اکثر کمالات متصف و ارباب کمال عصر بجلالت قدرش معترف مستغنی الالقاب و الاوصاف و مهذب الاخلاق چون مؤمن الطاق در ایمان طاق و اصل ایشان از عظمای سادات قم من محال تفرش قم و نعمت صح...
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) (مولانا...) شاعری است . نظام الدین علیشیر نوائی آرد: دایم الاوقات در سرخس بر سر مزار شیخ لقمان پرنده میبود و از روح او استفاضه ٔ خیرات و فتوح مینمود و این مطلع از اوست :جستیم آن دهن رابالای چاه غبغب در خنده گفت آن مه آنجا که نیست مطلب ....
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) (مولانا...) ملا میرک . صادقی کتابدار آرد: فرزند مولانا ضمیری اصفهانی است . جوانی بسیار بی قید و گمنام گذشته بود. شاعر باهمت تنها وی را دیدیم و حدیث «الولد سرابیه » در باره ٔ او صدق کرده است و شعر چنین گوید:آمدی رفت ز دل صبر و قرارم بنشی...
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) ابن علی الحسینی ، السید ابی الفضل ، از مشایخ . ابن شهر آشوب مازندرانی . (روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ص 611).
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن زیدبن اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و قوته و صلابته ) ابن الحسن بن زیده محمدبن اسماعیل بن الحسن بن زیدبن الحسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ملقب به الداعی الی الحق پس از درگذشت برادرش حسن بن زید جای او را گرفت ...
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) از شاعران عثمانی و از معاصران سلطان محمدخان ثانی و از مردم قسطمونیه است و این بیت او راست :ضرب آهم شوقدر سله لر ای ماه کوکی حشره دک دونر ایسه کیتمیه بر ذره کوکی .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) از شاعران عثمانی و از منسوبان ایاس پاشا و مردی درویش نهاد بوده است و این دو شعر از جمله ٔ اشعار اوست :دریغ اول نوجوانی بو جهاندن اجل پیکی ایریشوب قلیدی دعوت .دعالر ایدوب آکاجان و و لدن دیدم تاریخ اوله روحنه رحمت .(قاموس اعلام ترکی ).
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) از مردم استرآباد است و این بیت او راست :هردم ز هجر یار مرا چشم تر هنوزیعنی نکرده ام ز تو قطع نظر هنوز. (از قاموس الاعلام ترکی ).صاحب آتشکده نویسد: از حالش چیزی معلوم نیست و سوای این مطلع شعری قابل از او ملاحظه نشده . و سپس بیت فوق را نق...