کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوک ریس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دوک بزرگ (لقب شاهزادگان اتریش)
دیکشنری فارسی به عربی
ارشيدوق
-
جستوجو در متن
-
ریس
لغتنامه دهخدا
ریس . (نف مرخم ) ریسنده . آنکه پنبه و پشم و جز آن را می ریسد و ریسمان می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی ازریسیدن و رشتن . مخفف ریسنده که همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پنبه ریس . پشم ریس . دوک ریس . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به هریک از ترکیب...
-
ذراع
لغتنامه دهخدا
ذراع . [ ذَ / ذِ ] (ع ص ، اِ) زن چابک در رشتن . زنی که سبک ریسد. زن سبک ریس . زن دوک ریس (؟). (مهذب الاسماء).
-
دست ریس
لغتنامه دهخدا
دست ریس . [ دَ ] (ن مف مرکب ) ریسمان و رشته ٔ با دست ریسیده شده . (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ . (یادداشت مرحوم دهخدا) : عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده .خاقانی .
-
ریسه
لغتنامه دهخدا
ریسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) رشته که در آن عده ای از چیزی بند کرده باشند. مرسله از جوز و انجیر و جوزآکند و مانند آن : کَلْوَند؛ یک ریسه انجیر. کلونده ؛ یک ریسه جوزقند. (یادداشت مؤلف ).- بادریسه ؛ بادریس . فلکه ٔ گلوی دوک : گر کونت از نخست چنان بادریسه...
-
پیس
لغتنامه دهخدا
پیس . (اِ) پیست . پیسی . (زمخشری ). لکها که بربدن افتد. برص . (خلاص ). علتی که آنرا بعربی برص خوانند. (برهان ). برصاء. ابرص . (بحر الجواهر) (تاج المصادر). بیاض یظهر فی ظاهرالبدن و یغور و یکون فی سایرالاعضاء حتی یصیرلون البدن کله ابیض و یقال لهذاالنوع...
-
ریسمان
لغتنامه دهخدا
ریسمان . (اِ مرکب ) رشته و رسن . (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). رشته ، مرکب است از ریس و مان که کلمه ٔ نسبت است و رسمان مخفف آن است . (از آنندراج ). رسن . نخ تابیده از چند نخ . (یادداشت مؤلف ). در تداول شوشتر رسمان گویند و به عربی غزل است . (ل...