کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوکارد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوکارد
/dokārd/
معنی
قیچی؛ مقراض؛ قیچی بزرگ که با آن پشم گوسفندان را میچینند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوکارد
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) مقراض ، جلمان .
-
دوکارد
لغتنامه دهخدا
دوکارد. [ دُ ] (اِ مرکب ) مقراض و جلمان . (ناظم الاطباء) (دهار). آلتی است به شکل ناخن برا یعنی مقراض که درزیان جامه بدان بُرند و به عربی آن را جلمان و هر فرد اورا جلم گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). ناخن پیرای . قطاع . مقراض . قیچی . مِجوَف . مِقَص ّ....
-
دوکارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dokārd قیچی؛ مقراض؛ قیچی بزرگ که با آن پشم گوسفندان را میچینند.
-
واژههای مشابه
-
دوکارد،دوکاردی
لهجه و گویش تهرانی
قیچی، قیچی بزرگ
-
جستوجو در متن
-
موی چینه
لغتنامه دهخدا
موی چینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منقاش . مقراض . قیچی . دوکارد. مقص . موچن . موچنا. موی چین . موچین . موچینه . خارچین . خارچینه . ملقاط. (یادداشت مؤلف ).منتاش . (تفلیسی ). و رجوع به موچینه و موی چین شود.
-
کازود
لغتنامه دهخدا
کازود. (اِ) مقراض . (منتهی الارب ). قیچی . دوکارد: قص الشعر؛ به کازود (گازود) برید موی را. (منتهی الارب ). مقراض و قیچی . (منتهی الارب ). در منتهی الارب آمده است : قطاع ککتاب ؛ کازود و کارد. مقطع کمنبر؛ افزار بریدن و کازود و مانند آن . قاطع؛ کازود و ...
-
حلقی
لغتنامه دهخدا
حلقی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حلق . حروف حلقی و آن شش حرف است : همزه ، هاء، عین ، حاء، غین ، خاء. (آنندراج ). رجوع به حلق شود. || مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نغمه ٔ حلقی ؛ مقابل صناعی...
-
مقص
لغتنامه دهخدا
مقص . [ م ِ ق َص ص ] (ع اِ) ناخن پیرای حجام . (مهذب الاسماء). ناخن بره . (زمخشری ). ناخن پیرا. (السامی فی الاسامی ). کازود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقراض و کازود. ج ، مقاص . (ناظم الاطباء). مقراض و هر دو تیغه ٔ آن را مقصان ویکی از آن دو را مقص گوی...
-
قیچی
لغتنامه دهخدا
قیچی . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) قیچا. آلتی که بوسیله ٔ آن پارچه ، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین ). مقراض . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقص . کازود. دوکارد : حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره ٔ هزلش همیشه آسترم اگرچه در فن هزل از...
-
مقراض
لغتنامه دهخدا
مقراض . [ م ِ ] (ع اِ) ناخن پیرای . (مهذب الاسماء). گاز. (صراح ). دوکارد. (دهار). گاز و دوکارد، وهما مقراضان . ج ، مقاریض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزار معروف که بدان جامه و کاغذ و امثال آن می برند و آن را در عرف هند کترنی گویند. (آنندراج ...