کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوْنَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوْنَ
لهجه و گویش گنابادی
dona در گویش گنابادی یعنی دانه ، هسته
-
واژههای مشابه
-
دون
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع ۲. بدون، سوا، غیر ۳. پایین، تحت ≠ شریف، ۴. با، ۵. بالا، فوق
-
دون
فرهنگ فارسی معین
(ص .) فرومایه ، پست .
-
دون
فرهنگ فارسی معین
(ق .) پایین ، فرود.
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (اِخ ) رافائیل زخور راهب متولد قاهره ؛ استاد زبان عربی مدرسه ٔ معروف سلطانیه ٔ پاریس . از آثار اوست : 1 - ترجمه ٔ تنبیه فیما یخص داءالجدری المتسلط الاَّن تألیف بارون دوفریش دیسجانت که به سال 1800 م . ترجمه کرده است . 2 - قاموس ایتالیایی و عربی...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (اِخ ) شهرکی است [ به عراق ] که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان است و با نعمت . (حدود العالم ).
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (اِخ ) نام دهی از اعمال دینور و از آنجاست ابوعبداﷲ دونی . (یادداشت مؤلف ).
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (پسوند) مزید مؤخر امکنه است چون آبندون . بردون . پشته ازرک دون . جوزدون . چماردون کلا. خوردون کلا. دخ فندون . دزادون . روشن دون . شمله دون . کبوتردون . کلان دون . کهنه دون . گیله دون . لومن دون .مجدون . نضدون . ولیک دون . ونندون . (یادداشت مؤ...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (ع اِ) فرود. نقیض فوق و معناه تقصیر عن الغایة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرود. (زمخشری ). زیر. مقابل فوق . (غیاث ). || زبر. || چون ظرف باشد به معنی عند و نزد می آید. (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیک به نزد. (آنندراج ). نزد...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (ع ص ) پست . فرود. مقابل عالی . مردم پست و فرومایه . ج ، دونان . (ناظم الاطباء). هر شخص یا چیز اخس و ادنی از حیث ارزش و منزلت . شخص فرومایه و پست . ج ، دونان . (از یادداشت مؤلف ) : چرخ فلک هرگز پیدانکردچون تو یکی سفله و دون و ژکور. رودکی .سیه ...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . [ دَ ] (ع مص ) خسیس و دون شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). خسیس شدن . (از تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطاعت کردن کسی را و خوار گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون .(اِخ ) شهری عظیم است و قصبه ٔ ارمینیه است و از گرد وی باره ای است و اندر وی ترسایان بسیارند و شهری است با نعمت بسیار و خواسته و مردم و بازرگانان بسیار واو را سواد بسیار است تا به حدود جزیره بکشد و خود به روم پیوسته است و از وی کرمی خیزد که از وی...
-
دون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] dun ۱. پست؛ سفله؛ فرومایه؛ خسیس.۲. [مقابلِ فوق] [قدیمی] پایین و فرود.۳. [قدیمی] غیر؛ سوا؛ جز. Δ در این صورت لازمالاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمیآورند و «بدونِ» میگویند.
-
دُونِ
فرهنگ واژگان قرآن
غيرِ-پايينتراز-زير(دو چيز در معناي "دون" هست ، يکي نزديکي ، و ديگري پستي . کلمه دون در جمله : من دون المؤمنين چيزي شبيه ظرف است ، که معناي نزد را ميدهد البته بوئي هم از معناي فرومايگي و قصور در آن هست ، و معنايش اين است که مؤمنين به جاي مردم با ايمان...