کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دولو
/dolu/
معنی
هریک از ورقهای بازی که دو خال داشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دولو
لغتنامه دهخدا
دولو. [ ] (اِخ ) نام شهری بوده در روم در نزدیکی قیصریه و در انتهای کوه ارجا. رجوع به نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 96 و 191 چ اروپا شود.
-
دولو
لغتنامه دهخدا
دولو. [ دَ وَل ْ لو ] (اِخ ) نام یکی از قبایل هشتگانه ٔ قاجار. رابینو گوید طایفه ٔ قاجار... به قبیله های ذیل متعلقند: قوانلو، دولو، عزالدین لو، قراصانلو، شامبیاتی ، زیادلو، کرلو وسپانلو. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد ص 108).
-
دولو
لغتنامه دهخدا
دولو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان . واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران . دارای 231 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دولو
لغتنامه دهخدا
دولو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . واقع در 12هزارگزی قوچان دارای 671 تن سکنه است . آب آن ازچشمه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دولو
لغتنامه دهخدا
دولو. [ دُ ] (ص مرکب ) مضاعف . || تاشده و دولا شده و آستر شده . (ناظم الاطباء). هر چیز دولا. (لغت محلی شوشتر). || (اِ مرکب ) ورقی دارای دو خال در قمار و آن از کلمه ٔ «دو» فارسی و «لو» ترکی که پسوند نسبت است ترکیب شده . در اوراق بازی ورقی که در آن دو ...
-
دولو
لغتنامه دهخدا
دولو. [ دُوْ ل َ ] (اِ مرکب ) محرف دولاب و به معنی آن است که چرخ آب و هر چه درسیر و دور باشد عموماً و هر چیز که جولاهگان ریسمان تر کرده به شیره و کلف را از بنی بر آن پیچند گفته اند خصوصاً. (لغت شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || مخزن و گنجینه (ل...
-
دولو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dolu هریک از ورقهای بازی که دو خال داشته باشد.
-
واژههای مشابه
-
قشلاق دولو
لغتنامه دهخدا
قشلاق دولو. [ ق ِ ؟ ](اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 21 هزارگزی جنوب ری و 10 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ قم به تهران . این ده در جلگه واقع است و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 74 تن است . فعلاً به واسطه ٔ نداشتن آب بدون سکنه است . (از...
-
جستوجو در متن
-
دلو
لغتنامه دهخدا
دلو. [دُل ْ لو ] (اِ مرکب ) ورقی دارای دو خال در بازی ورق . (یادداشت مرحوم دهخدا). دولو. رجوع به دولو شود.
-
درولیة
لغتنامه دهخدا
درولیة. [ دَ رَ ی َ / لی ی َ ] (اِخ ) شهری است در ارض روم . (از معجم البلدان ). شهری است به روم و عوام الناس آن را دولو گویند. (منتهی الارب ). این شهر را درولایوم و دورولایوم نیز نامند که از شهرهای دولت روم شرقی بوده و اکنون در کنار آن شهری ساخته شده...
-
لطفعلیخان
لغتنامه دهخدا
لطفعلیخان . [ ل ُ ع َ ] (اِخ ) زند، پسر جعفرخان بن صادق خان یعنی نواده ٔ برادری کریمخان زند و هشتمین [ و آخرین پادشاه ] از سلاطین زندیه که از 1203 تا 1209 ملک رانده است . وی در آغاز کار غالباً در رکاب پدر با وجود جوانی شمشیر میزد و در مدت کمی که پادش...
-
طهماسب
لغتنامه دهخدا
طهماسب . [ طَ ] (اِخ ) (شاه طهماسب دوم ) ابن شاه سلطان حسین صفوی . وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله ٔ صفویه بوده و از سال 1135 تا 1144 هَ . ق . پادشاهی کرده است . مدت ده سال ِ سلطنت وی شش سالش در زمان غلبه ٔ افغان و چهار سال دیگرش هم در بحبوحه ٔ اقت...
-
طهران
لغتنامه دهخدا
طهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی است بزرگ و بنای این دیه تمامی در زیر زمین واقع است و احدی را یارای آن نیست که بدان دیه راه ی...