کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوله
/do[w]le/
معنی
۱. پشته؛ تپه.
۲. زمین سربالا یا سراشیب.
۳. گودال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ) دایره . (از برهان (فرهنگ جهانگیری ). || گردباد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). گردباد که آن را دیوباد نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). || زلف . (از برهان ) (آنندراج ) (ازفرهنگ جهانگیری ). پیاله و پ...
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ دَ ل َ] (ع اِ) دولة. دولت ، در فارسی بیشتر به صورت ترکیب (مضاف الیه ) القاب آید: معزالدوله ، عضد الدوله . اعتمادالدوله . (یادداشت مؤلف ) : اکنون امید چنان است که به فر دوله ٔ قاهره ادامهااﷲ جبر همه بباشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 133). و رجوع...
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ دَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 46هزارگزی شمال باختری مشهد دارای 493 تن سکنه است . آب آن از رودخانه . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ دَ وَ ل َ / ل ِ ] (اِ) پیاله و ساغر و جام . (ناظم الاطباء). پیمانه و پیاله ٔ شراب . (برهان ).
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) مکر و حیله . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (جهانگیری ). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند : ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گرددکنون دایم همی خوان...
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ ل َ / ل ِ ] (هندی ، اِ) داماد را گویند که شوهر عروس باشد. (لغت شوشتر).
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان . واقع در 30هزارگزی باختری کنگاور. دارای 296 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ فش . راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] do[w]le ۱. پشته؛ تپه.۲. زمین سربالا یا سراشیب.۳. گودال.
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دولخ، دولاخ› [قدیمی] dule ۱. گردوغبار.۲. گردباد.
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dule ۱. ناله؛ فریاد.۲. زوزۀ سگ و شغال.
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dule دول؛ دولچه؛ دلو کوچک.
-
واژههای مشابه
-
دولة
لغتنامه دهخدا
دولة. [ دَ ل َ ] (ع اِ) گردش نیکی و ظفر و غلبه به سوی کسی . || سنگدان مرغ و چینه دان آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || . پایین شکم و جانبی آن . || شقشقه و شش مانندی که شتر از دهن بیرون آورد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنند...
-
دولة
لغتنامه دهخدا
دولة. [ دَ ل َ ] (ع مص ) دَول . (ناظم الاطباء). ظفر یافتن . (المصادر زوزنی ). || شهرت گردیدن و آشکار گشتن . || فروهشته گردیدن شکم کسی . || واگردیدن ایام . (منتهی الارب ). از حالی به حالی دیگر در آمدن زمان . (از اقرب الموارد).
-
دولة
لغتنامه دهخدا
دولة. [ دُ وَ ل َ ] (ع اِ) سختی و بلا. ج ، دولات . (ناظم الاطباء). سختی وبلا. (منتهی الارب ). سختی و بلا و آن لغتی است در تولة. ج ، دُوَلات . (ازاقرب الموارد).