کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولت آباد کور کوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دولت قلعه
لغتنامه دهخدا
دولت قلعه . [ دَ ل َ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خور خوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . واقع در 51هزارگزی شمال باختری دیواندره با 190 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دولت کندی
لغتنامه دهخدا
دولت کندی . [ دَ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . آب آن از قنات و چشمه . سکنه ٔ آن 289 تن . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دولت گرای
لغتنامه دهخدا
دولت گرای . [ دَ / دُو ل َ گ ِ ] (نف مرکب ) دولت گرا. مشتاق قدرت و سلطنت و حکمرانی . (ناظم الاطباء). که به دولت گرایش دارد. دولت خواه . دولت پرست . که به حکومت وسلطنت وابستگی و گرایش دارد. (از یادداشت مؤلف ).
-
دولت گرای
لغتنامه دهخدا
دولت گرای . [ دَ ل َ گ ِ ] (اِخ ) دولت گرای خان اول ، ششمین خان از خانان قریم (قرم ) پسر مبارک گرای سلطان است که به سال 958 هَ .ق . از طرف سلطان سلیمان به مقام خانی منصوب شد و 25 سال حکومت کرد و به سال 985 هَ .ق . به مرض طاعون درگذشت . وی طبع شعر داش...
-
دولت گزای
لغتنامه دهخدا
دولت گزای . [ دَ / دُو ل َ گ َ ] (نف مرکب ) تازه به دولت رسیده ای که به مردم آزار و اذیت می رساند. (ناظم الاطباء) : پذیره شو، ارنه سپهر بلندبه دولت گزایان درآرد گزند.نظامی .
-
دولت منزل
لغتنامه دهخدا
دولت منزل . [ دَ / دُو ل َ م َ زِ ] (اِ مرکب ) دولت سرا. دولت خانه . خانه ٔ دولت و سعادت و نعمت . || در زبان محاوره تعبیری به ادب از خانه ٔ کسی . دولت سرا. دولتخانه : دولت منزل کجاست ؟. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولت سرا و دولت خانه شود.
-
دولت آبادی
لغتنامه دهخدا
دولت آبادی . [ دَ ل َ ] (اِخ ) صدیقه ٔ دولت آبادی متولد 1264 هَ .ش . و متوفای 1341 هَ .ش . خواهر یحیی دولت آبادی و از پیشقدمان نهضت زنان ایران بود. او به سال 1927 م . در رشته ٔ تعلیم و تربیت از دانشگاه پاریس فارغ التحصیل گردید و پس از تحصیل در فرانسه...
-
دولت آبادی
لغتنامه دهخدا
دولت آبادی .[ دَ ل َ ] (اِخ ) حاجی میرزا یحیی دولت آبادی متولد 1279 هَ .ق . و متوفای 1318 هَ .ش . شاعر و نویسنده و از پیشقدمان فرهنگ نوین در ایران و مؤسس مدرسه ٔ سادات بود و در انجمن معارف و انجمن مکاتب ملیه ٔ ایران عضویت داشت و چندی نماینده ٔ مجلس ...
-
دولت اندیش
لغتنامه دهخدا
دولت اندیش . [ دَ / دُو ل َ اَ ] (نف مرکب ) که فکر نعمت و خوشبختی کند. که به سعادت و نعمت اندیشد. (یادداشت مؤلف ) : فرستادت اقبال من پیش من زهی طالع دولت اندیش من .نظامی .
-
دولت اندیشی
لغتنامه دهخدا
دولت اندیشی . [ دَ / دُو ل َ اَ ] (حامص مرکب )صفت دولت اندیش . در اندیشه ٔ دولت بودن : به دامان گل کند از باغ بینش دولت اندیشی که پیش آید به کار دیگران از کاردانی ها. میرزا رضی دانش (از آنندراج ).و رجوع به دولت اندیش شود.
-
دولت پرست
لغتنامه دهخدا
دولت پرست . [ دَ / دُو ل َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که سلطه و اقتدار را بپرستد. که در جستجوی سعادت و دولت است . دولتخواه : زنده بود طالع دولت پرست بنده ٔ دولت شو هر جا که هست .نظامی .و گرچون مقبلان دولت پرستی طمع را میل درکش بازرستی . نظامی .بدین تخت و ای...
-
دولت پناه
لغتنامه دهخدا
دولت پناه . [ دَ / دُو ل َ پ َ ] (ص مرکب ) پناه و ملجاء دولت و سلطنت . (ناظم الاطباء). که در پناه بخت و نعمت و اقبال است . که بخت و اقبال پشت و پناه اوست : که دولت پناها جوانبخت باش همه ساله با افسر و تخت باش . نظامی .یکی سوی دستور دولت پناه به چشم س...
-
دولت پناهی
لغتنامه دهخدا
دولت پناهی . [ دَ / دُو ل َ پ َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دولت پناه . پناه دولت بودن : بدین عقد دولت پناهی کنیم همان میری و پادشاهی کنیم . نظامی .و رجوع به دولت پناه شود.
-
دولت پیشه
لغتنامه دهخدا
دولت پیشه . [ دَ/ دُو ل َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که سلطه و شکوه و جلال دارد. که دولت و بخت قرین دارد. خوشبخت : شنیدستم که دولت پیشه ای بودکه با یوسف رخیش اندیشه ای بود.نظامی .
-
دولت خاتون
لغتنامه دهخدا
دولت خاتون . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 13هزارگزی قره ضیاءالدین . آب آن از چشمه است . این ده را قمیش کندی بالا نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).