کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دولتین
/do[w]lateyn/
معنی
تثنیۀ دولت؛ دو دولت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دولتین
لغتنامه دهخدا
دولتین . [ دَ /دُو ل َ ت َ ] (ع اِ) دو دولت و دو مملکت . (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ دولت ؛ دولتین متعاهدین . دولتین ایران و پاکستان . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولت شود.
-
دولتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دولتَین، تثنیۀ دولت] do[w]lateyn تثنیۀ دولت؛ دو دولت.
-
جستوجو در متن
-
متحابتین
لغتنامه دهخدا
متحابتین . [ م ُ ت َ حاب ْ ب َ ت َ ] (ع ص ) تثنیه ٔ متحابة: دولتین متحابتین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به متحاب و متحابة شود.
-
ابن میاده
لغتنامه دهخدا
ابن میاده . [ اِ ن ُ م َی ْ یا دَ ] (اِخ ) ابوشرحبیل رماح بن ابرد. از شعراء مخضرمی است (مخضرمی دولتین ). شاعری از عرب در اواخر دولت بنی امیه و اوائل بنی العباس . مادح اکابر هر دو دولت . او را بدختری مسماة به ام حجدر عشق بود و پدر، دختر را بمردی شامی ...
-
بلاش دوم
لغتنامه دهخدا
بلاش دوم . [ ب َ ش ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) بیست وپنجمین پادشاه اشکانی .بعضی بلاش دوم را از پادشاهان دوران آشفتگی بعد از بلاش اول شمرده اند که معارض خسرو اشکانی بود و در قسمتی از ایران سلطنت کرد. و بعضی نیز دوره ٔ سلطنت او رااز 128 یا 129 م . (مرگ خسرو) تا...
-
ادادنیراری
لغتنامه دهخدا
ادادنیراری . [ اَ ] (اِخ ) نام چندتن از پادشاهان آسور که در زمان یکی از آنان عهدی بین آسور و بابل منعقد شد و وقایعنگاران دربار آسور بمناسبت موقع، یا بنا به مأموریتی که داشته اند، فهرستی از تمام عهدنامه های قبل ، که بین دو دولت آسور و عیلام منعقد شده...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اصل آن اسمئیل و بمعنی اژدهاست . شهریست در خطه ٔ بسارابیا، در انتهای جنوب غربی روسیه ، در 190هزارگزی جنوب کیشه نیف ، بساحل شمالی ترین امتداد دانوب در 45 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه ٔ عرض شمالی و 26 درجه و 30 دقیقه و 1 ثانیه ٔ طول...
-
شیلات ایران
لغتنامه دهخدا
شیلات ایران . [ ت ِ ] (اِخ ) (شرکت سهامی ...) پیش از سال 1272 هَ . ش . صیادان محلی سواحل بحر خزر در مقابل پرداخت مبلغی به عنوان رسوم دیوان به متصدیان دولتی که عنوان «دریابیگی » داشتند، اجازه ٔ صید ماهی می گرفتند. در سال مذکور، امتیاز صید از طرف دولت ...
-
هادریان
لغتنامه دهخدا
هادریان . (اِخ ) امپراتور روم ، که پس از مرگ تراژان در سال 117م . به جای وی نشست . آپ پیان اسکندرانی مورخ یونانی که در ابتدای قرن دوم میلادی به دنیا آمده است با وی همزمان است . هادریان مانند اکتاویوس اوگوست بر این عقیده بود که روم نباید در فکر بسط حد...
-
طریح
لغتنامه دهخدا
طریح . [ طُ رَ ] (اِخ ) الثقفی ابن اسماعیل بن عُبیدبن اسیدبن علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی . مادر وی خزاعیة دختر عبداﷲبن سباع ابوالصلت ،شاعر مشهور عرب بوده است . در دولت بنی امیه نشو و نما یافت ، همه ٔ قریحه ٔ خویش را در مدح ولیدبن یزید بکار برد. وی مخ...
-
اشرف
لغتنامه دهخدا
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) افغانی یا اشرف غاصب . پسرعموی محمود افغان رئیس قبیله ٔ غلیجائی است که در اوائل قرن 12 هجری خروج و افغانستان و ایران را ضبط کرد و بعدها به بیماری وحشتناکی دچار گردید تا آنجا که گوشتهای بدن خود را با دندان خود میکند و تکه تکه می...
-
طالش دولاب
لغتنامه دهخدا
طالش دولاب . [ ل ِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است در گیلان . مطابق تقسیماتی که در جغرافی کیهان برای گیلان شده ، هفدهمین ناحیه محسوب است . از شمال محدود است به اسالم و از مغرب به خلخال ، و از جنوب به شاندرمن و گسکر طول آن 431 و عرض آن 30 کیلومتر، و به دو ن...
-
خسرو
لغتنامه دهخدا
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان اشکانی و اشک بیست و چهارم است که از 108 یا 110 م . تا 128 یا 130 م . بر ایران حکم راند. او چون بسلطنت رسید مصادف با جاه طلبی های تراژان امپراطور روم گردید و این امپراطور ببهانه ٔ ارمنستان بظاهر ولی فت...
-
فتحعلی شاه
لغتنامه دهخدا
فتحعلی شاه . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) قاجار. باباخان معروف به فتحعلیشاه پسر حسینقلی خان ، برادر اعیانی آغا محمدخان قاجار است . آغا محمدخان ، گرچه نسبت به خانواده ٔ خود جور و ستم میکرد، برادرزاده ٔ خود باباخان را طرف توجه قرار داد و ولیعهد خود کرد. و بارها ...