کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دولت
/do[w]lat/
معنی
۱. دارایی؛ ثروت؛ مال.
۲. (سیاسی) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.
۳. (سیاسی) هیئت وزیران؛ نخستوزیر و وزیران او.
۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.
۵. (اسم مصدر) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اقبال، بخت، طالع
۲. تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی
۳. حکومت، کابینه ≠ نکبت
برابر فارسی
کابینه
دیکشنری
administration, Big Brother, government, raj, state
-
جستوجوی دقیق
-
دولت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقبال، بخت، طالع ۲. تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی ۳. حکومت، کابینه ≠ نکبت
-
دولت
فرهنگ واژههای سره
کابینه
-
state 4
دولت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عامل/ کنشگر اصلی صحنۀ بینالمللی که دارای جمعیت دائم، قلمروِ مشخص و حکومت برخوردار از حاکمیت است و در روابط بینالمللی حقوقی معین دارد
-
دولت
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) 1 - حکومت ، سلطنت ، هیئت وزیران . 2 - سعادت ، طالع . 3 - جاه ، مکنت . 4 - مدد، کمک .
-
دولت
فرهنگ فارسی معین
(دُ لَ) [ ع . دولة ] (اِمص .) 1 - گردش خوشبختی و ثروت و دارایی از شخصی به شخص دیگری . 2 - نیکبختی ، خوش اقبالی .
-
دولت
لغتنامه دهخدا
دولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت . (یادداشت مؤلف ) : پیر و فرتوت گشته بودم سخت دولت تو مرا بکرد...
-
دولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دَولة، جمع: دُوَل] do[w]lat ۱. دارایی؛ ثروت؛ مال.۲. (سیاسی) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.۳. (سیاسی) هیئت وزیران؛ نخستوزیر و وزیران او.۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.
-
دولت
دیکشنری فارسی به عربی
حکومة , هالة ، الحکومة
-
واژههای مشابه
-
government-to-government, G2G
دولتبهدولت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تعامل برخط و غیرتجاری بین سازمانها و مقامات دولتی
-
کلاته دولت
لغتنامه دهخدا
کلاته دولت . [ ک َ ت ِ دَ / دُو ل َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار. محلی جلگه ای ومعتدل است و سکنه 104 تن آب آنجا از قنات ، محصول ، غلات ، پنبه ، زیره و شغل مردم زراعت است و راه مالرو (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
recognition of state
شناسایی دولت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدامی اختیاری که ازطریق آن یک یا چند دولت موجودیت یک دولت را بهعنوان کنشگر در صحنۀ بینالمللی میپذیرند متـ . به رسمیت شناختن دولت
-
citizen-to-government, C2G
شهروندبهدولت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ارتباط برخط میان شهروندان و سازمانهای مختلف دولتی
-
e-government, digital government, online government, Internet-based government
دولت الکترونیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] استفادۀ دولت از فنّاوری اطلاعات برای مبادلۀ اطلاعات و خدمات با شهروندان و بخش خصوصی و سایر نهادها
-
transitional government
دولت انتقالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولتی که معمولاً پس از جنگ داخلی تا تشکیل دولت منتخب مردم مأمور ادارۀ امور کشور میشود