کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دَولة، جمع: دُوَل] do[w]lat ۱. دارایی؛ ثروت؛ مال.۲. (سیاسی) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.۳. (سیاسی) هیئت وزیران؛ نخستوزیر و وزیران او.۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.
-
دُولَةً
فرهنگ واژگان قرآن
چيزي را گويند که در بين مردم متداول است و دست به دست ميگردد .
-
دو لَت
لهجه و گویش بختیاری
do – lat دو نصف.
-
جستوجو در متن
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول . [ دَوَ / دِ وَ / دُ وَ ] (ع اِ) ج ِ دَولَة. (ناظم الاطباء) (از دهار) (آنندراج ). رجوع به دولة شود. || ج ِ دولَة. (ناظم الاطباء). رجوع به دولة شود.
-
دولت فدرال
دیکشنری فارسی به عربی
دولة اِتحادية
-
فدراتیو
دیکشنری فارسی به عربی
دولة اِتحادية
-
حکومت مرکزی
دیکشنری فارسی به عربی
دولة اِتحادية ، الإدارة المَرکزية
-
دولات
لغتنامه دهخدا
دولات . [ دَ وَ ] (ع اِ) ج ِ دولة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به دولة.
-
ابوزوبعه
لغتنامه دهخدا
ابوزوبعه . [ اَ زَ ب َ ع َ ] (ع اِ مرکب )گردباد. گردباده . دیوباد. دوله . سنگ دوله . اِعصار.
-
دولات
لغتنامه دهخدا
دولات . [ دُ وَ ] (ع اِ) ج ِ دُوَلَة. (ناظم الاطباء). و رجوع به دولة شود. || به معنی تُوَلات است [یعنی دواهی ] . (منتهی الارب ). رجوع به دواهی شود.
-
زاهرة
لغتنامه دهخدا
زاهرة. [ هَِ رَ ] (ع ص ) مؤنث زاهر. (فرهنگ نظام ). || ستاره ٔ درخشان . (دهار). رجوع به زاهر، زاهی ، مشعشع، رائع شود. || دولة زاهرة؛ دولتی که منشاء آثار خوب است . گویند: لفلان دولة زاهرة. (ذیل اقرب الموارد).
-
دولت
فرهنگ فارسی معین
(دُ لَ) [ ع . دولة ] (اِمص .) 1 - گردش خوشبختی و ثروت و دارایی از شخصی به شخص دیگری . 2 - نیکبختی ، خوش اقبالی .
-
گردباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردباده، گردبال› (هواشناسی) gerdbād تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم میچرخد و تنورۀ بزرگی از گردوخاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل میدهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است؛ دیوباد؛ سنگدوله.
-
عمدةالدولة
لغتنامه دهخدا
عمدةالدولة. [ ع ُ دَ تُدْ دَ ل َ ] (ع اِ مرکب ) (از: عمدة + دولة) تکیه گاه دولت . این ترکیب به عنوان لقب بزرگان و ارکان دولت بکار می رفت .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عیسی بن دولة الاوغانی المکی ملقب به امام شرف الدین . او راست : اختیار اعتمادالمسانید فی اختصار اسماء بعض رجال الاسانید. وفات بسال 892 هَ . ق . (کشف الظنون ).