کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوغبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوغبا
/duqbā/
معنی
آش ماست؛ آش که در آن ماست بزنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوغبا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) آشی که در آن ماست ریزند، آش ماست .
-
دوغبا
لغتنامه دهخدا
دوغبا. (اِ مرکب ) آش ماست . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ) (آنندراج ). ماستابه . مصیلة. مخیضیة. دوغباج . آش کشک . آش دوغ . دوغ وا. مضلبة. (یادداشت مؤلف ). مضیرة. (زمخشری ) (دهار). آش جغرات . (از شرفنامه ٔ منیری ) : و شیر تازه ٔ جوشانیده و...
-
دوغبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوغوا، دوغباج› [قدیمی] duqbā آش ماست؛ آش که در آن ماست بزنند.
-
جستوجو در متن
-
دوغوا
لغتنامه دهخدا
دوغوا. (اِ مرکب ) دوغبا و هر غذایی که با دوغ پزند. (ناظم الاطباء). دوغبا. آش دوغ . آش ماست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا شود.
-
دوغباج
لغتنامه دهخدا
دوغباج . (اِ مرکب ) دوغبا. آش دوغ . دوغوا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا و دزی ج 1 ص 476 شود.
-
دوغو
لغتنامه دهخدا
دوغو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) آشی است که از دوغ آب بوده و آن را دوغبا نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به دوغبا و دوغوا و دوغا شود.
-
دوغ آبا
لغتنامه دهخدا
دوغ آبا. (اِ مرکب ) طعامی که با شیر سازند. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دوغ ابا است . (یادداشت لغتنامه ). دوغبا. رجوع به دوغبا شود.
-
مصلیة
لغتنامه دهخدا
مصلیة. [ م َلی ی َ ] (ع ص ) مؤنث مَصْلی ّ. گویند شاة مصلیة؛ گوسپند بریان شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) دوغبا. آش کشک . (یادداشت مؤلف ). ترف وا. (مهذب الاسماء).
-
مضیرة
لغتنامه دهخدا
مضیرة. [ م َ رَ ] (ع اِ) آشی که از شیر ترش سازند و گاهی در آن شیر تازه افزایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی آش که از شیر ترش سازند و گاه شیر تازه بر آن افزایند. (ناظم الاطباء). شیروا. (مهذب الاسماء). دوغبا. (دهار). نام طعامی است که از جغرات برنج ...
-
ماستابه
لغتنامه دهخدا
ماستابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِمرکب ) ماستاوه . دوغ صاف شده ٔ ستبر کرده ٔ خشک کرده . (ناظم الاطباء). دوغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ماستبا. آش ماست . (ناظم الاطباء). دوغبا.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مضیره . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (اِ) ابا. باج (در تعریب ) بمعنی آش . این کلمه مضاف باسامی آشها آید مانند: ماست با و زیره با و کدوبا وامثال آن . (برهان ) (هفت قلزم ). بمعنی آش است بمعنی سکبا و زیربا و شوربا. حکیم سنائی گفته : کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما که هست مطبخ ما را بجای...
-
دینه
لغتنامه دهخدا
دینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) دیروز. روز گذشته . (ناظم الاطباء). دیروزین . دیروزینه .دی . (یادداشت دهخدا). بمعنی دیروز یعنی روز گذشته بنقل از مجمعالفرس و سراج و در بهار عجم نوشته که دینه منسوب به دی یعنی منسوب به روز گذشته است . (غیاث ) (آنندراج...
-
ترف
لغتنامه دهخدا
ترف . [ ت َ ] (اِ) کشک سیاه باشد، و آن را بترکی قراقروت نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کشک سیاه را گویند، و آن را بعربی مصل و بترکی قراقروت خوانند. (برهان ). همان کشک سیاه که از دوغ ترش حاصل کنند و بعربی مصل و بترکی قراقروت خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج )....
-
ترینه
لغتنامه دهخدا
ترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از قاتق باشد که مردم نامراد و فقیر در آشهای آرد کنند و طریق ساختنش آن است که نان نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زیره و سیاه دانه ، نیم کوفته ، و سبزیهای ریزه کرده مانند شلغم و چغندر و گندنا و پودینه و ا...