کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوش بر دوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوش بر دوش
لغتنامه دهخدا
دوش بر دوش . [ ب َ ] (ص مرکب ) دوشادوش . دوش بدوش . شانه بشانه . برابر هم . || صف درصف : هزار سوزن الماس بر دل است مرااز این حریرقبایان که دوش بردوشند.بابافغانی شیرازی .رجوع به دوش بدوش شود. || معاشر. ندیم . جلیس . هم صحبت : نداند دوش بردوش رقیبان که...
-
واژههای مشابه
-
shoulder-launched missile
موشک دوشپرتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] موشکی که برای هدفگیری و شلیک، پرتابگر آن را روی شانه قرار میدهند
-
farm milk
شیر تازهدوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] شیری که مستقیماً از تولیدکنندهها جمعآوری شده باشد
-
جستوجو در متن
-
دکه
لغتنامه دهخدا
دکه . [ دَک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) بز کوهی ، و عوام آنرا تکه خوانند. (از برهان ). و رجوع به تکه شود. || به هندی پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن . (برهان ).
-
اخته خانه
لغتنامه دهخدا
اخته خانه . [ اَ ت َ / ت ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اصطبل . طویله ٔ اسبان . جائی که گاو و اشتر و امثال آن در آن اخته کنند:خفته در اخته خانه ٔ بغلت دوش بر دوش صد قطار شپش .
-
کوس کردن
لغتنامه دهخدا
کوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که کوه گران از هیبت آن شاه کوس می کردو فتح و ظفرش به هر حرکت زمین بوس می کرد. (کتاب النقض ص 369، یادداشت ایضاً). || جنگیدن و پیکار کردن . || حمله کردن و هجوم آوردن . (ناظم الاطبا...
-
کوست
لغتنامه دهخدا
کوست . (اِ) به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. (برهان ). به معنی کوس آمده است . (آنندراج ). نقاره و طبل و مانند آن . (ناظم الاطباء). کوس : دلیران نترسند ز آواز کوست که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست . فردوسی (از آنندراج ).و رجوع به کوس شود. || الم ...
-
خجکول
لغتنامه دهخدا
خجکول . [ خ َ ] (ص ، اِ) گدا. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء) : بروزگار ملک شه عرابیی خجکول مگر ببارگهش رفت از قضا گه بارسؤال کرد که امسال عزم حج دارم مرا اگر بدهد پادشاه صد دینارچو حلقه ای در کعبه بگیرم از ره صدق برا...
-
ساروخواجه
لغتنامه دهخدا
ساروخواجه . [ خوا / خا ج ِ ](اِخ ) شهرت خواجه محمدرضا، ملقب به فدوی ، از ندیمان شاه عباس بزرگ و از شاعران قرن یازدهم هجری و مولدش موضع جوین از اعمال قزوین است . پدرش خواجه ملک از اهل سیاقت و ارباب قلم بود و در خراسان به امر نویسندگی امراء عصر قیام دا...
-
بر عهده
فرهنگ واژههای سره
بردوش، بر دوش
-
يَزِرُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
بار بر مي دارند - بار به دوش مي کشند
-
فراپشت
فرهنگ فارسی عمید
[قدیمی] farāpošt بر پشت.〈 فراپشت کردن: [قدیمی] بر دوش انداختن.
-
دوشینه
لغتنامه دهخدا
دوشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دوش به معنی کتف و شانه . || بار بر دوش . (ناظم الاطباء).