کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوش برزدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دوش جنبان
لغتنامه دهخدا
دوش جنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه شانه ها و اطراف وی می لرزد. (ناظم الاطباء).
-
دوش ساره
لغتنامه دهخدا
دوش ساره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منکب . (یادداشت مؤلف ). کتف سار. دوش سار. کتف ساره . سردوش . سرشانه .
-
ساغ دوش
لغتنامه دهخدا
ساغ دوش . (اِ مرکب ) رجوع به ساق دوش شود.
-
کاسه ٔ دوش
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ دوش . [ س َ / س ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حق الکتف .
-
پهن دوش
لغتنامه دهخدا
پهن دوش . [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای دوشی پهن . دارای کتفی عریض . پهن شانه : بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود و کنیت وی ابوالفضل که مادر وی کنیزکی بود رومی نیکوروی ... مردی بود... نیکوروی بلندبینی پهن دوش کوتاه ران . (ترجمه ٔ ...
-
فراخ دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxduš پهنشانه؛ چهارشانه.
-
ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] sāqduš ۱. جوانی همسال و همبالای داماد که در شب عروسی دوشبهدوش داماد حرکت کند؛ شاهبالا.۲. [قدیمی] همدم.۳. [قدیمی] همسر؛ قرین؛ نظیر.
-
سبک دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokduš کسی که باری بر دوش نداشته باشد.
-
هم دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) hamduš ۱. همقدم.۲. همسر؛ برابر.
-
دوش گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
دش
-
دوش فنگ
لهجه و گویش تهرانی
بردن تفنگ به دوش در تشریفات نظامی
-
دِنگ دوش
لهجه و گویش بختیاری
deng-duš نام نوعى بازى.
-
shoulder-launched missile
موشک دوشپرتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] موشکی که برای هدفگیری و شلیک، پرتابگر آن را روی شانه قرار میدهند
-
غاشیه بر دوش کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه بر دوش کشیدن . [ ی َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت و امتثال نمودن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ) : هر کجا غاشیه ٔ منهی امر تو برندباز بردوش کشد غاشیه ٔ کبک و حمام . انوری .|| مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43).
-
farm milk
شیر تازهدوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] شیری که مستقیماً از تولیدکنندهها جمعآوری شده باشد