کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوشیزگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوشیزگی
/dušizegi/
معنی
دوشیزه بودن؛ دخترگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بکارت، دختری، عذرت
دیکشنری
maidenhood
-
جستوجوی دقیق
-
دوشیزگی
واژگان مترادف و متضاد
بکارت، دختری، عذرت
-
virginity
دوشیزگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] حالتی که نمایانگر زنی است که هرگز رابطۀ جنسی نداشته است متـ . باکرگی
-
دوشیزگی
لغتنامه دهخدا
دوشیزگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) بکارت و دخترگی . (ناظم الاطباء). دختری . (از شرفنامه ٔ منیری ). باکره بودن . (فرهنگ لغات ولف ). عذار. عذرت . دختری . (یادداشت مؤلف ). عذرة. بکارت . (دهار). قضة. عذر. (منتهی الارب ) : رسیده بدین سال و دوشیزه اندبه دوشیزگ...
-
دوشیزگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dušizegi دوشیزه بودن؛ دخترگی.
-
جستوجو در متن
-
باکرگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] ← دوشیزگی
-
دختری
واژگان مترادف و متضاد
بکارت، دوشیزگی، عذرت
-
پردة ایزد
فرهنگ فارسی معین
( ~ زَ) (اِمر.) کنایه از: دوشیزگی .
-
maidenhood
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عروسی، دوشیزگی، بکارت، تازگی
-
دخترگی
لغتنامه دهخدا
دخترگی . [ دُ ت َ رَ ] (حامص ) دخترکی در تداول عوام . دوشیزگی . بکارت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوشیزگی شود.
-
ابوعذر
لغتنامه دهخدا
ابوعذر. [ اَ ع ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ابوعذرزنی ؛ آنکه دوشیزگی او برداشت . (المزهر). دوشیزگی برنده . ابوعذرالمراءة؛ آنکه دوشیزگی او بگرفت . نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد. || مبتکر امری .
-
دختری
فرهنگ فارسی معین
(دُ تَ) (حامص .) دوشیزگی ، بکارت .
-
virginity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بکارت، دخترکی، دوشیزگی، زندگی تجرد
-
بکارت
واژگان مترادف و متضاد
۱. دختری، دوشیزگی، عذرت ۲. تازگی
-
افتراع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) دوشیزگی را برداشتن .