کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوستکامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوستکامی
/dustkāmi/
معنی
۱. بادهگساری و نشاط با دوستان.
۲. (اسم) بادهای که با یار و دوست یا به یاد دوستان بنوشند؛ پیالۀ شراب که به کسی دهند تا به شادی و کامرانی فلان دوست بنوشد.
۳. (اسم) ظرف بزرگ مسی پایهدار که در آن آب یا شربت میریزند و در مجالس عمومی میگذارند تا هرکس تشنه باشد از آن بیاشامد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوستکامی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ظرف بزرگ مسی پایه دار که در آن شراب یا نوشیدنی ریخته در مجالس می گذارند.
-
دوستکامی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) با دوستان یا به یاد ایشان شراب خوردن .
-
دوستکامی
لغتنامه دهخدا
دوستکامی . (حامص مرکب ) بخت یاری و بهره مندی و سعادتمندی . (ناظم الاطباء). نقیض دشمنکامی است . (برهان ). خوشبختی کامگاری . کامیابی .رستگاری . به کام دوستان زیستن . (یادداشت مؤلف ). به کام دوستان بودن : سلطان مسعود به سعادت ودوستکامی می آمد. (تاریخ ب...
-
دوستکامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹دوزکومی› [قدیمی] dustkāmi ۱. بادهگساری و نشاط با دوستان.۲. (اسم) بادهای که با یار و دوست یا به یاد دوستان بنوشند؛ پیالۀ شراب که به کسی دهند تا به شادی و کامرانی فلان دوست بنوشد.۳. (اسم) ظرف بزرگ مسی پایهدار که در آن آب یا شربت میریز...
-
واژههای مشابه
-
دوستکامی،دوسکومی،دوزکومی
لهجه و گویش تهرانی
ظرف بزرگ شربت خوری،ظرف آبخوری
-
جستوجو در متن
-
دوزکومی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) (عا.) نک دوستکامی .
-
میوران
لغتنامه دهخدا
میوران . [ م َی ْ / م ِی ْ وَ ] (اِ) گیاهها و گلهای خوشبویی که با آنها آرایش می کنند خوان ضیافت را و آنها را توزیع می نمایند میان هر یک از مهمانان که ورود می کند برای اینکه همیشه با تندرستی و دوستکامی همراه باشند. (ناظم الاطباء).
-
نخبة
لغتنامه دهخدا
نخبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) دوستگانی . (از منتهی الارب ). دوستکامی . (ناظم الاطباء). || (ص )جبان . || برگزیده از هر چیزی . (از اقرب الموارد). برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد برگزیده . (دهار). نُخَبة. (اقرب الموارد). برگزیده . انتخاب شده . مختار...
-
دوستکان
لغتنامه دهخدا
دوستکان . (ص مرکب ) به معنی دوستکام است چه در پارسی «میم » با «نون »تبدیل می یابد چنانکه بام را بان نیز گفته اند: (نردبام : نردبان ). (از انجمن آرا) (از برهان ). به معنی دوستکام است . (فرهنگ جهانگیری ). دوستکام و معشوق که وی را از جان و دل عزیز دارند...
-
دشمنکامی
لغتنامه دهخدا
دشمنکامی . [ دُ م َ کا ] (حامص مرکب ) خصومت و عداوت و بدخواهی و غرض . (ناظم الاطباء). || بر مراد دشمن شدن : آنچه صواب است بکنید تا دشمنکامی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). آرزوی ناممکن و محال پختن ، نشان خامی و دشمنکامی باشد. (مرزبان نامه ). نیش د...
-
طاوسی
لغتنامه دهخدا
طاوسی . [ وو ] (اِخ ) شمس الدین ایوب . شاعری معاصر علاءالدین محمدبن جلال الدین حسن بن محمدبن حسن بن محمدبن بزرگ امید هفتمین پادشاه اسمعیلیان ایران بود که از سال 483 تا سال 654 هَ . ق . یعنی صد و بیست و یک سال فرمانروائی کردند. طاوسی علاءالدین را مرثی...
-
دوستگانی
لغتنامه دهخدا
دوستگانی . (حامص مرکب ) دوستکانی . دوستگامی باشد که می خوردن با معشوق و به یاد دوستان است . (از شرفنامه ٔ منیری ).نخب . (قاموس ). نخبة. (دهار). شرابی که به یاد دوستان نوشند. شراب با جام بزرگ که به سلامتی کسی گیرند. (یادداشت مؤلف ): النخب ؛ الشربة ال...
-
رستگاری
لغتنامه دهخدا
رستگاری . [ رَ ت َ / رَ ] (حامص مرکب ) آزادی و رهایی و نجات و خلاصی . (ناظم الاطباء). خلاص . نجات . (فرهنگ فارسی معین ). رهایی . (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ). رهایی و با لفظ دادن مستعمل است . (آنندراج ). صفت رستگار. (یادداشت مؤلف ). خلاص . فلاح . نجات...