کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوستدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوستدار
/dustdār/
معنی
دوستدارنده؛ یار مهربان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حبیب، خاطرخواه، دوست، رفیق، عاشق، محب، یار
دیکشنری
devotee, doting, lovers, partial
-
جستوجوی دقیق
-
دوستدار
واژگان مترادف و متضاد
حبیب، خاطرخواه، دوست، رفیق، عاشق، محب، یار
-
دوستدار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) یار مهربان ، دوست موافق .
-
دوستدار
لغتنامه دهخدا
دوستدار. (نف مرکب ) دوستار. (ناظم الاطباء). محب و یکرنگ و یکدل و خواهان محبت و یکدلی . (از آنندراج ). محب . دوست دارنده . خیرخواه . خواستار. خواهان . ومق . ودود. رفیق شفیق : همه بودت ای نامور شهریارهمه مهتران مرترا دوستدار. دقیقی .نماندش از ایران کسی...
-
دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [پهلوی: dōsitār] ‹دوستار› dustdār دوستدارنده؛ یار مهربان.
-
دوستدار
دیکشنری فارسی به عربی
حبيب
-
واژههای مشابه
-
دوستدار هنر
دیکشنری فارسی به عربی
هاوي
-
دوستدار کتاب
دیکشنری فارسی به عربی
مولع بالکتب
-
دوستدار تفننی صنایع زیبا
دیکشنری فارسی به عربی
هاوي
-
جستوجو در متن
-
نادوستدار
لغتنامه دهخدا
نادوستدار. (نف مرکب ) مقابل دوستدار. رجوع به دوستدار شود.
-
علاقه مند
فرهنگ واژههای سره
دوستدار
-
similiter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستدار
-
afficionado
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستدار
-
draughthouse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستدار