کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوستاخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوستاخی
لغتنامه دهخدا
دوستاخی . (ص نسبی ) محبوس . مسجون . زندانی . بندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ شود.
-
جستوجو در متن
-
حبسی
لغتنامه دهخدا
حبسی . [ ح َ ] (ص نسبی ) زندانی . بندی . محبوس . مسجون . دوستاقی . دوستاخی .
-
دوستاقی
لغتنامه دهخدا
دوستاقی .(ص نسبی ) دوستاغی . دوستاخی . زندانی . محبوس . مسجون . بندی . حبسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
-
محبوس
لغتنامه دهخدا
محبوس . [ م َ ] (ع ص ) اسبی که در راه خدا وقف کرده باشند. (منتهی الارب ). موقوف . || بخیل . || مضبوط. محتبس . || ممنوع . بازداشته شده . مسجون . (از اقرب الموارد). بازداشته شده و بند کرده شده . (آنندراج ). حبس کرده شده و گرفتار و بندی و در حبس کرده شد...
-
زندان
لغتنامه دهخدا
زندان . [ زِ ] (اِ) بندیخانه . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). محبس . بندیخانه . قیدخانه . حبس . سجن . (ناظم الاطباء). جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند. بندیخانه . محبس . قیدخانه . (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه در فرهنگستان ایران بجای محبس ...