کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوسانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوسانیدن
/dusānidan/
معنی
۱. چسبانیدن؛ چیزی را با چسب به چیز دیگر چسباندن: ◻︎ بر آن صورت چو صنعت کرد لختی / بدوسانید بر ساق درختی (نظامی۲: ۱۳۴).
۲. خود را به کسی وابستن یا چسباندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
attach
-
جستوجوی دقیق
-
دوسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م .) 1 - چسبانیدن . 2 - خود را به کسی وابستن .
-
دوسانیدن
لغتنامه دهخدا
دوسانیدن . [ دَ ] (مص ) چسباندن (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ). بچفسانیدن . بچسبانیدن . بشلانیدن . چفساندن . چسبانیدن . چفسانیدن . الزاق . الساق .الصاق . ادباق . (یادداشت مؤلف ): ابلده ایاه ؛ دوسانید و ملازم گردانید وی را بد...
-
دوسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹دفسانیدن› [قدیمی] dusānidan ۱. چسبانیدن؛ چیزی را با چسب به چیز دیگر چسباندن: ◻︎ بر آن صورت چو صنعت کرد لختی / بدوسانید بر ساق درختی (نظامی۲: ۱۳۴).۲. خود را به کسی وابستن یا چسباندن.
-
جستوجو در متن
-
ادباق
لغتنامه دهخدا
ادباق . [ اِ ] (ع مص ) دوسانیدن . چسبانیدن .
-
وادوسانیدن
لغتنامه دهخدا
وادوسانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) چسبانیدن . دوسانیدن . الزاق . (زوزنی ). الصاق . متصل کردن دو چیز به یکدیگر: الملاحمة؛ چیزی به چیزی وادوسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود.
-
بردوسانیدن
لغتنامه دهخدا
بردوسانیدن . [ ب َ دَ / دُو دَ ] (مص مرکب ) رجوع به دوسانیدن شود. (یادداشت مؤلف ).
-
آژندیدن
لغتنامه دهخدا
آژندیدن . [ ژَ دی دَ ] (مص ) آژندن . ملات و گل میان دو خشت یا آجر و سنگ گستردن دوسانیدن آن دو را.
-
ابلاد
لغتنامه دهخدا
ابلاد. [ اِ ] (ع مص ) چسباندن . دوسانیدن . ملازم گردانیدن کسی را بجائی . || خداوند ستور سست و کند شدن . (منتهی الارب ).
-
دوسانی
لغتنامه دهخدا
دوسانی . (حامص ) چگونگی و حالت دوسان . چفسانی . چسبانی . ملتصق و چسبان و دوسان بودن .(یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسیدن و دوسانیدن شود.
-
دوسندگی
لغتنامه دهخدا
دوسندگی . [ س َ دَ / دِ ] (حامص ) چفسندگی . چسفندگی . لزجت .(یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود.
-
چفسانیدن
لغتنامه دهخدا
چفسانیدن . [ چ َ دَ] (مص ) چسبانیدن . دوسانیدن . الصاق . لَت ّ. مُُطابَقَه . (منتهی الارب ). و رجوع به چفساندن و چفسیدن شود.
-
نان بستن
لغتنامه دهخدا
نان بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) چسبانیدن خمیر به دیوار تنور. دوسانیدن نان به دیوار تنور. || کنایه از آرمیدن با زن : تنوری گرم دید و نان در او بست .نظامی .
-
بازدوسانیدن
لغتنامه دهخدا
بازدوسانیدن . [ دَ / دو دَ ] (مص مرکب ) بازچسبانیدن . ملصق کردن : من آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده و پشت پای راست بشکم پای چپ بازدوسانیده و در انگشت او انگشتری بود. (تاریخ قم ص 296). رجوع به دوسانیدن شود.
-
دوسان
لغتنامه دهخدا
دوسان . (نف ) صفت بیان حالت از دوسیدن . دوسا. دوسنده . چفسان . چسبان . (یادداشت مؤلف ) : دومار به گزنده بر دو لب تو دوسان زآن قلیه ٔ چو طاعون زآن نان همچو نخچد. منجیک .رجوع به دوسنده و دوسانیدن و دوسیدن شود.