کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دور گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
polarity epoch
دور قطبایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] دورهای زمانی که در آن میدان مغناطیسی زمین عمدتاً قطبایی یکسان دارد
-
abduct
دور کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ایجاد فاصله بین یک اندام و صفحۀ مرکزی بدن یا بین انگشتان و خط محوری دست یا پا
-
racking turns
دور همبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] رفتوبرگشتهای ریسمان همبندی به دور دو طناب به شکل هشت انگلیسی
-
هفت دور
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ یا دُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود دور سیارة دیگر آغاز گردد. این ادوار را از زحل آغاز کنند و به ترتیب فرود آیند تا به ماه (قمر) رسند. زحل ، عطارد، قمر...
-
دور استادن
لغتنامه دهخدا
دور استادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) دور ایستادن . فاصله گرفتن . با فاصله استادن . (یادداشت مؤلف ) : یک از دیگر استاد و آنگاه دور پر از درد باب و پر از رنج پور.فردوسی .
-
دور افتادن
لغتنامه دهخدا
دور افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله گزیدن . جدا شدن . || جداماندن . دور ماندن . (یادداشت مؤلف ). فاصله پیدا کردن : که مرد دلیر است و بادستگاه مبادا که دور افتی از تاج و گاه . فردوسی .به هرچ از دوست دورافتی چه زشت آن نقش و چه زیبا. سنایی .بسی در ...
-
دور افکندن
لغتنامه دهخدا
دور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور انداختن . به جانب خارج افکندن . (ناظم الاطباء): اطراح ؛بیرون افکندن چنانکه چیزی بی ارز و هیچ نیرزنده را. (یادداشت مؤلف ). مطاولة. (منتهی الارب ) : سخنهای ایزد نباشد گزاف ره دهریان دور بفکن ملاف . اسدی .مهر ب...
-
دور انداختن
لغتنامه دهخدا
دور انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدور انداختن . برزمین انداختن . انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس مانده ٔ غذا را. کنار انداختن . به کناری پرت کردن . (از یادداشت مؤلف ). تغییر. کضل . (منتهی الارب ) : بخورد و بینداخت دور ...
-
دور اندیشیدن
لغتنامه دهخدا
دور اندیشیدن . [ اَ شی دَ ] (مص مرکب ) اندیشه ٔ آینده ٔ دور را کردن . تدبیر آینده نمودن . دوراندیشی . مآل اندیشی . تعمق ؛ دوراندیشیدن در کار و دور اندیشیدن در سخن . امعان ؛ دور اندیشیدن در کار. (منتهی الارب ). رجوع به دوراندیش و دوراندیشه و دوراندیشی...
-
دور برداشتن
لغتنامه دهخدا
دور برداشتن . [ دَ / دُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به دور در آمدن . حرکت دورانی پیدا کردن همچنانکه چرخی به پیروی از محرکی . || مسلسل حرف زدن . پیاپی کار کردن . گرم شدن (در حرف یا کار) و بی اختیار در امری غلو و مبالغه کردن و مطلبی را کش دادن . (فرهنگ لغات ...
-
دور پار
لغتنامه دهخدا
دور پار. [ رِ ] (اِ فعل ، صوت ) کلمه ٔ دعا که به زن گویند یعنی خدانکناد و دورباد. (ناظم الاطباء). چنین است در ناظم الاطباء و ظاهراً به اضافه ٔ «را» باید خواند یعنی دور از پارسال . و به هر حال در این متفرد است . (یادداشت لغتنامه ).
-
دور پرتاب
لغتنامه دهخدا
دور پرتاب . [ پ َ ] (ص مرکب ) دورانداز. که چیزی را به فاصله ٔ دور پرتاب کند. تیر و یا کمان یاچیزی که چیزی را به مسافت دور بیندازد: نفوح ؛ کمان دورپرتاب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورانداز شود.
-
دور جهیدن
لغتنامه دهخدا
دور جهیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) دورجستن . دورجه کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دور جستن و دورخیز کردن شود.
-
دور داشتن
لغتنامه دهخدا
دور داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه کردن و به فاصله نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). || راندن . به فاصله گرفتن داشتن . از خود دور ساختن . فاصله ایجاد کردن . برکنار داشتن : دل خویش گر دور داری ز کین مهان و کهانت کنند آفرین . فردوسی .همیشه خرد را تو دستور...
-
دور درافتادن
لغتنامه دهخدا
دور درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) گود رفتن . گود افتادن . به گودی افتادن . دور برافتادن . (یادداشت مؤلف ) : و علامت وی آن است که چشم دور درافتاده باشد و پژمرده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).