کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورۀ آشور نو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Neo-Assyrian period
دورۀ آشور نو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای در تاریخ میانرودان شمالی در فاصلۀ سالهای 911 تا 612 ق.م که پادشاهی آشور به اوج قدرت سیاسی و فرهنگی خود میرسد
-
واژههای مشابه
-
دوره
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام ۲. دنیا، روزگار ۳. مرور ۴. دور، محیط ۵. سیر، گردش ۶. احاطه
-
دوره
فرهنگ واژههای سره
چرخه
-
دوره
فرهنگ فارسی معین
(دُ رِ) [ ع . دورة ] (اِمص .) مدت زمان معین .
-
دوره
لغتنامه دهخدا
دوره . [ دَ / دُو رَ / رِ ] (از ع ، اِ) پیرامون . پیرامن . گرد. گرداگرد. دور. حول . (یادداشت مؤلف ). || دایره . (ناظم الاطباء) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی .- مهمانی دوره ؛ مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت . (یادداشت ...
-
دوره
لغتنامه دهخدا
دوره . [ دُ رِ ] (اِخ ) گوستاو. رسام و حکاک فرانسوی (1832 - 1883 م .) استاد بزرگ حکاکی روی چوب . (فرهنگ فارسی معین ).
-
دوره
لغتنامه دهخدا
دوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مرتبان کوچک . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). مرتبان کوچک که در میان آن شهد و معجون نگاهدارند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
دورة
لغتنامه دهخدا
دورة. [ دَ رَ ] (ع اِ) گردش . || دایره ٔکوچک . (ناظم الاطباء). || گردی . (دهار).
-
دورة
دیکشنری عربی به فارسی
چرخه , چرخه زدن , سيکل , گرد() کردن , کامل کردن , تکميل کردن , دور زدن , مدور , گردي , منحني , دايره وار , عدد صحيح , مبلغ زياد , فرفره , چرخش (بدور خود) , چرخيدن , ريسيدن , رشتن , تنيدن , به درازاکشاندن , چرخاندن
-
دوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دَورَة] do[w]re ۱. گردش؛ گردش گرد چیزی؛ یکدور گردیدن؛ یکبار گردیدن.۲. (اسم) عهد و زمان.۳. (موسیقی) [قدیمی] اُکتاو؛ گام.
-
دوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دورک، دورق› [قدیمی] dure سبوی بزرگ که دو دسته دارد.
-
دوره
دیکشنری فارسی به عربی
امتداد , تعبير , دائرة , عصر , عمر , عهد , فترة , فصل , فضاء , محيط , ملعب , مهنة
-
کوتاهدوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هوافضا] ← وضعیت کوتاهدوره
-
هم دوره
لغتنامه دهخدا
هم دوره . [ هََ دَ / دُو رَ / رِ ] (ص مرکب ) هم عصر. هم عهد. هم زمان . (یادداشت مؤلف ). || در تداول دو تن را گویندکه با هم در مدرسه یا دانشگاهی درس خوانده باشند.