کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورترین نقطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورترین نقطه
دیکشنری فارسی به عربی
ابعد ما يکون , نهاية
-
جستوجو در متن
-
farthest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دورترین، دورترین نقطه، اقصی نقطه، بعیدترین
-
ابعد ما يکون
دیکشنری عربی به فارسی
دورترين , اقصي نقطه , بعيدترين , دورترين نقطه
-
furthermost
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیشترین، دورترین، اقصی نقطه
-
farthermost
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دورترین، اقصی نقطه، بعیدترین، ابعد
-
hyperborean
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیپربورین، ساکن دورترین نقطه شمالی زمین، بسیار سرد
-
extreme
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفرط، منتها درجه، منتهی، بی نهایت، دورترین نقطه، حد اکثر
-
توپ رس
لغتنامه دهخدا
توپ رس .[ رَ ] (اِ مرکب ) دورترین نقطه ای که گلوله ٔ توپ بدان رسد. جایی که بتوان با توپ آنرا گلوله باران کرد.
-
نهاية
دیکشنری عربی به فارسی
انتها , خاتمه , خاتمه دادن , خاتمه يافتن , بينهايت , خيلي زياد , حداکثر , درمنتهي اليه , دورترين نقطه , فزوني , مفرط , بپايان رسانيدن , تمام کردن , رنگ وروغن زدن , تمام شدن , پرداخت رنگ وروغن , دست کاري تکميلي , پايان , پرداخت کار
-
انقلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enqelāb ۱. (سیاسی) تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تودهای ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره میشود.۲. آشوب؛ شورش.۳. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ دگرگون شدن.۴. (نجوم) رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی...
-
مغالاة
لغتنامه دهخدا
مغالاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «غ ل و») بها کردن پس درگذشتن از حد در آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گران خریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بغایت برداشتن دست را در اند...
-
اوج
لغتنامه دهخدا
اوج . [ اَ ] (اِ) علو. (اقرب الموارد). طرف بالای هر چیز. (آنندراج ) (انجمن آرا). معرب اوک است که به معنی بلندی است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بالا و بلندترین نقطه . (ناظم الاطباء) : تو دانی که سالار توران سپاه ز اوج فلک برفرازد کلاه . فردوسی .وزان تخ...
-
قطب
لغتنامه دهخدا
قطب . [ ق ُ ] (ع اِ)تیزی پیکان . (لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپهسالار. (منتهی الارب ). صاحب الجیش . (اقرب الموارد). || ستونه ٔ آهنی آسیا. (منتهی الارب ). آهنی است که بر گرد آن سنگ بالا گرد...
-
جبل طارق
لغتنامه دهخدا
جبل طارق . [ ج َ ب َ ل ِرِ ] (اِخ ) یا جون جبل طارق . نام شهری است نزدیک به جبل طارق . صاحب منجم العمران آرد: شهر جبل طارق در مسافت 65میلی قادس بسمت جنوب شرقی قرار دارد و حدود بیست هزار تن سکنه ٔ انگلیسی و اسپانیولی و یهودی و مغربی دارد. دولت انگلستا...