کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوران ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دوران داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
دائري
-
دوران زندگی
دیکشنری فارسی به عربی
حياة
-
historic archaeology
باستانشناسی دوران تاریخی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] شاخهای از باستانشناسی که به مطالعۀ فرهنگها و جوامعی که به مرحلۀ خط و کتابت رسیدهاند میپردازد
-
classical archaeology
باستانشناسی دوران کلاسیک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] شاخهای از باستانشناسی دوران تاریخی که به مطالعۀ تمدن یونان و روم باستان اختصاص دارد
-
varimax rotation
دَوران بیشینِورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] دَورانی متعامد از عاملها در تحلیل عاملی که پراکنش بیشینه/ ماکسیمم بین بارهای عاملی ایجاد کند و بدینترتیب تفسیر عاملها را معنیدارتر سازد متـ . دَوران واریماکس
-
دوران دره بالا
لغتنامه دهخدا
دوران دره بالا. [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آبسرده ٔ بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 240 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. راه آن اتومبیل رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دوران دره پایین
لغتنامه دهخدا
دوران دره پایین . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آبسرده ٔ بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه کهریزمله کبود. راه آن اتومبیل روست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تازه به دوران رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] tāzebedo[w]rānr-e(a)side کسی که تازه به ثروت یا مقامی رسیده و مغرور شده باشد.
-
دچار دوران سر
دیکشنری فارسی به عربی
مصاب بالدوخة
-
عهد و دوران
فرهنگ گنجواژه
زمان.
-
دوران مربوط به دوره بخصوصی
دیکشنری فارسی به عربی
فترة
-
محل انشعاب بدن انسان (چون زیر بغل ومیان دوران)
دیکشنری فارسی به عربی
عکاز
-
پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
دیکشنری فارسی به عربی
صناجة
-
واژههای همآوا
-
دورانی
لغتنامه دهخدا
دورانی . [ دَ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوران . چرخش .- حرکت دورانی ؛ جنبش چرخشی . حرکت بطور دایره ؛ یعنی دهری و زمانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).