کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دود یا بوی قوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دود بررفتن
لغتنامه دهخدا
دود بررفتن . [ ب َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دود برآمدن . دود برشدن . دود برخاستن . (یادداشت مؤلف ). || بلند شدن آه : نه باران همی آید از آسمان نه برمی رود دود فریاد خوان .سعدی (بوستان ).
-
دود برشدن
لغتنامه دهخدا
دود برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . (یادداشت مؤلف ). دود برآمدن . دود بررفتن .- دود برشدن از (ز) کشت و زرع ؛ سخت خشکیدن محصول :به ایران و بابل ز کشت و درودبه چرخ زحل برشدی تیره دود. فردوسی .- دود به سر برشدن ؛ سخت آزرده و پریشان و ...
-
دود پیچیدن
لغتنامه دهخدا
دود پیچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دود برآمدن . دودبرشدن . فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف ).- دود پیچیدن در جایی ؛ فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف ) : پیچیده دود زلفش در خانه های مردم تا روی آتشینش چشم پرآب بیند. قاسم مشهدی .- دود سودا در...
-
دود خاستن
لغتنامه دهخدا
دود خاستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . دود بلند شدن . دود برآمدن . (یادداشت مؤلف ) : سرو دودی است که از آتش دل خاسته است تا که زد از نفس گرم به بستان آتش . صائب .رجوع به دود برخاستن شود.
-
بی دود
لغتنامه دهخدا
بی دود. (ص مرکب ) (از: بی + دود) که دود ندارد. روشن . دور از تیرگی . || مجازاً، زیبا و دور از هر تیرگی و از هر زشتی : بدو داد شنگل سپینود راچو سرو سهی شمع بیدود را. فردوسی .شمع بیدود و نقش بیداغند. نظامی .رجوع به دود شود.- آتش بی دود ؛ کنایه از شراب ...
-
تیره دود
لغتنامه دهخدا
تیره دود. [ رَ / رِ] (اِ مرکب ) دود سیاه و تیره و ظلمانی : برانگیخت از بام دژ تیره دوددلیری به سالار لشکر نمود. فردوسی .کزان بر نخستین تو خواهی درودوز آتش نیابی مگر تیره دود. فردوسی .نیامد ز گفتار من هیچ سودندیدم ز آتش بجز تیره دود. فردوسی .رجوع به ت...
-
water smoke
آبدود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← بخارمه
-
استعمال دود
دیکشنری فارسی به عربی
دکان
-
اهل دود
دیکشنری فارسی به عربی
مدخن
-
دود دادن
دیکشنری فارسی به عربی
دخن , دکان
-
دود شدن
لهجه و گویش تهرانی
از بین رفتن، انگاری دود شد و رفت هوا
-
دود کباب
لهجه و گویش تهرانی
دل خوش کنک
-
مث دود
لهجه و گویش تهرانی
سریع، گذرا، تند و چابک رفتن
-
exhaust camshaft, exhaust cam, exhaust valve cam
میلبادامک دود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] در موتورهای دومیلبادامکبالا (DOHC)، میلبادامکی که سوپاپهای دود را باز و بسته میکند
-
exhaust pressure regulator,EPR, exhaust pressure governor
تنظیمگر فشار دود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] افزارهای برای افزایش پسفشار دود با هدف هدایت بهتر آن به سامانۀ برگشت دود