کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دود برآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
secondhand smoke, environmental tobacco smoke
دود دست دوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی] دود ناشی از مصرف سیگار در محیط که برای فرد غیرسیگاری آثار سوء دارد
-
آتش بی دود
لغتنامه دهخدا
آتش بی دود. [ ت َ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شواظ. || کنایه از آفتاب و قهر و غضب و شراب لعلی . (برهان ). || در بعض فرهنگها مجازاً به معنی لعل و عقیق و یاقوت نیز ضبط شده است .
-
دود خشب الصنوبر
لغتنامه دهخدا
دود خشب الصنوبر. [ دو دِ خ َ ش َ ب ُص ْ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دودالصنوبر. دودالشجرالصنوبر. (یادداشت مؤلف ).
-
دود و دم
لغتنامه دهخدا
دود و دم . [ دُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دم و دود. دود و بخار. ایجاد دود و بخار. کنایه است از آتش روشن کردن و دود به راه انداختن به نشانی طبخ غذا: در آشپزخانه ٔ فلان دود و دمی نیست ؛نشانی از غذا و طبخ آن نیست . (از یادداشت مؤلف ).- دود و دمی به ...
-
پردرد و دود
لغتنامه دهخدا
پردرد و دود. [ پ ُ دَ دُ ] (ص مرکب ) پرداغ و درد : گنه یکسر افکند سوی جهودتن خویش را کرد پردرد و دود.فردوسی .
-
داغ و دود
لغتنامه دهخدا
داغ و دود. [ غ ُ ] (ترکیب عطفی ) درد و رنج و غم : همی گفت هرکس که شاها چه بودکه روشن دلت شد پر از داغ و دود. فردوسی .کزایدر بایوان خرامید زودمدارید بر دل ز ما داغ و دود. فردوسی .رجوع به داغ و رجوع به دود و رجوع به ترکیبات داغ شود.
-
دود یا بوی قوی
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة کريهة
-
سبیل دود دادن
لهجه و گویش تهرانی
تنبیه کردن
-
دود چراغ خوردن
لهجه و گویش تهرانی
زحمت کشیدن،درس خواندن
-
دود چراغ خورده
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با زحمت تحصیل کرده
-
دود دادن سیبیل
لهجه و گویش تهرانی
مجازات کردن
-
دود و دَم(ه)
لهجه و گویش تهرانی
دود ودم پراکنده،اعتیاد
-
آه و دود
فرهنگ گنجواژه
ناراحتی زیاد.
-
چوس دود، () کردن
لهجه و گویش تهرانی
سیگار را سر سری کشیدن
-
عنبر دود کردن
لهجه و گویش تهرانی
دود کردن پشگل