کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دودی
/dudi/
معنی
۱. رنگ خاکستری تیره.
۲. (صفت نسبی) به رنگ خاکستری تیره.
۳. (صفت نسبی) معتاد به دخانیات یا مواد مخدر.
۴. (صفت نسبی) ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند: ماهی دودی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
smoky
-
جستوجوی دقیق
-
smoked
دودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادهای غذایی که آن را دود دادهاند
-
دودی
لغتنامه دهخدا
دودی . (ص نسبی ) منسوب به دود عربی به معنی کرم . کرم گونه . کرم سان . چون کرم . با حرکت چون حرکت کرم بر روی خویش . حرکتی که امعا کند همیشه بر روی خود ترشح رطوبت را . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح پزشکی ) قسمی از نبض . (یادداشت مؤلف ) : اندر بیشتر احو...
-
دودی
لغتنامه دهخدا
دودی . (ص نسبی ) هر چیز منسوب و مربوط به دود. از دود. (یادداشت مؤلف ). || منسوب به بخار.- ماشین دودی ؛ (در تداول عامه ) مقابل ماشین اسبی . ماشینی که با بخار آب کار کند. (یادداشت مؤلف ).- || نامی است که مردم به قطار و خط آهن تهران شهرری داده بودند....
-
دودی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دود) dudi ۱. رنگ خاکستری تیره.۲. (صفت نسبی) به رنگ خاکستری تیره.۳. (صفت نسبی) معتاد به دخانیات یا مواد مخدر.۴. (صفت نسبی) ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند: ماهی دودی.
-
دودی
لهجه و گویش تهرانی
معتاد
-
واژههای مشابه
-
Larus hemprichii
کاکایی دودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان که تمام بدنش خاکستری تیره با سایهروشن سیاه است
-
tinted window
شیشۀ دودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] شیشۀ کناری دودیرنگی برای کاهش بازتاب نور خورشید
-
smoking
دودی کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عملآوری مواد غذایی، بهویژه گوشت یا ماهی، با قرار دادن آنها در معرض دود متـ . دود دادن
-
smoke flavouring
عطروطعم دودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عطروطعم حاصل از تماس مایعی با پایۀ آب یا روغن با دود حاصل از سوختن چوبهایی مانند بلوط و افرا که برای ایجاد عطر و طعم دود در مواد غذایی به کار میرود
-
smoky flavour
طعم دودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گشتهطعمی شبیه به طعم روغن بیشحرارتدیده که مخلوطی از چند طعم است
-
smoked food
غذای دودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مادۀ غذایی، بهویژه گوشت یا ماهی، که در معرض دود قرار گرفته است
-
حرکت دودی
لغتنامه دهخدا
حرکت دودی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی شبیه به حرکت دود (کِرم ). حرکتی کِرم گونه : امعا حرکت دودی دارد. و رجوع به دودی شود.
-
خانه دودی
لغتنامه دهخدا
خانه دودی . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام یک سلسه کوهی است بین میان دشت و دشت بیارجمند که در آن معادن مس وجود دارد و اهالی استفاده ٔ سرشاری از آن مینمایند. مس این ناحیه با گوگرد مخلوط و سی درصد مقدار آن خالص است .
-
دودی رنگ
دیکشنری فارسی به عربی
زورق