کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودهکود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کود
لغتنامه دهخدا
کود. (اِخ )دهی از بخش پشت آب که در شهرستان زابل واقع است و 1309 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کود
لغتنامه دهخدا
کود. [ ک َ ] (ع اِ) کودة. (از اقرب الموارد). رجوع به کودة شود.
-
کود
لغتنامه دهخدا
کود. [ ک َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منع کردن . (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به کاری از برای شروع کردن در آن . (ترجمان القرآن ). نزدیک آمدن کاری که شود، مَکاد و مَکادة مثله . یقال : کاد یفعل و کید یفعل ؛ ای قارب و لم یفعل . (...
-
کود
لغتنامه دهخدا
کود. [ ک َ وُ] (ص ) مخفف کبود است و آن رنگی باشد معروف . (برهان ). کبود. (ناظم الاطباء). کبود. کوود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کبود شود.
-
کود
واژگان مترادف و متضاد
رشوه، کوت
-
fertilizer
کود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] هرنوع مادهای که برای حاصلخیزی خاک به کار میرود
-
کود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) kud ۱. تودۀ چیزی؛ خرمن؛ کوت.۲. سرگین چهارپایان یا خاکروبه، زباله، علفهای پوسیده، و سایر مواد که برای قوت دادن زمین در مزارع میریزند؛ بار.〈 کود شیمیایی: (کشاورزی) کود مصنوعی که از شوره، آمونیاک، آهک، گرد استخوان و برخی مواد دیگ...
-
کود
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) هر یک از مواردی که به طور طبیعی مثل پهن چهارپایان یا مصنوعی مثل انواع کود شیمیایی برای تقویت و رشد گیاه به طور مصنوعی به خاک اضافه می شود.
-
کُوْد
لهجه و گویش گنابادی
kouwd در گویش گنابادی یعنی ریختن ، ریخت و پاش ، جمع کردن ، گروه کردن
-
کود
دیکشنری فارسی به عربی
روث , مخصب , وحل
-
نی دوده
لغتنامه دهخدا
نی دوده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آلتی است برای کشیدن شیره ٔ تریاک که مانند وافور دارای حقه ٔ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیله ٔ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
-
combustion residue
دوده 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] کربن و دیگر رسوبات برجایمانده از فرایند احتراق
-
soot
دوده 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] غبار کربن همراه با ترکیبات روغنی که از احتراق ناقص مواد کربندار از جمله نفت و چوب و زغال به وجود میآید
-
نی دوده
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ دِ) (اِمر.) آلتی است برای کشیدن شیرة تریاک که مانند وافور دارای حقة گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلة آن می کشند.
-
دوده سای
لغتنامه دهخدا
دوده سای . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که دوده ٔ مرکب ساید. که دوده ٔ مرکب سازد نوشتن را : انجمند از بهر کلکش دوده سای لاجرم جرم زحل حل کرده اند.خاقانی .