کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دودناک
لغتنامه دهخدا
دودناک . (ص مرکب )پردود. دودی . (التفهیم ). دودآلود. متدخن . آلوده . دودآگین . که رنگ و بوی دود گرفته باشد. کنایه از تیره و آلوده و کدر. که به سیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).- خنبره ٔ دودناک ؛ گنبد دودناک . کنایه است از آسمان کبود و تیره : دامن از این ...
-
واژههای مشابه
-
دودناک شدن
لغتنامه دهخدا
دودناک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دودآلود شدن . پردود گشتن . تیره گردیدن . || آمیختن با دود یا بخار حاصل از ترکیب شیمیایی مواد غذایی در معده : و اگر معده گرم باشد [ شیر ] زوداز حال بگردد و دودناک شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- دودناک شده ؛ پر از دود گ...
-
دودناک کردن
لغتنامه دهخدا
دودناک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمیختن به دود بخار حاصل از ترکیب شیمیایی مواد غذایی در معده . دودآلود ساختن . تیره وکدر کردن : و اگر معده آن را دودناک کند باید دانست که معده ناری است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || کنایه است از پرآه کردن و غمگین ساخت...
-
خنبره ٔ دودناک
لغتنامه دهخدا
خنبره ٔ دودناک . [ خُم ْ ب ُ رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) : دامن ازین خنبره ٔ دودناک پاک بشویید به هفت آب و خاک .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
دودآلود
لغتنامه دهخدا
دودآلود. (ن مف مرکب ) دودناک . (از ناظم الاطباء). آلوده به دود. پیچیده در دود.
-
دودآلودی
لغتنامه دهخدا
دودآلودی . (حامص مرکب ) حالت دودآلود. تیره و دودناک شدن . دودگرفتگی . دودزدگی . رجوع به دودآلود شود.
-
هفت آب و خاک
لغتنامه دهخدا
هفت آب و خاک . [ هََ ب ُ ] (اِ مرکب ) هفت دریا و هفت اقلیم زمین . هرچه برّ و بحر در زمین وجود دارد : دامن از این خنبره ٔ دودناک پاک بشویید به هفت آب و خاک .نظامی .
-
دودخورد
لغتنامه دهخدا
دودخورد. [ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) دودخورده . آنکه دود خورده باشد. دودناک . دودزده .- دودخورد مطبخ سبز ؛ کنایه از آسمان و چرخ : مخواه راتبه زین دودخورد مطبخ سبزکه گوشتش همگی گردن است و پهلو نیست .شرف الدین شفروه ای .
-
قابضة
لغتنامه دهخدا
قابضة. [ ب ِ ض َ ] (ع ص ) تأنیث قابض . || عضلات قابضه ؛ عضلاتی باشد که سینه را و اندامهای دم زدن را فراز هم آرد تا هوای گرم گشته و دودناک شده را که از حرارت دل سوخته بیرون کند و عضله های قابضه هشت عضله است ، از هر سوی چهار عضله . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
سموم
لغتنامه دهخدا
سموم . [ س َ ] (ع اِ) باد گرم . ج ، سمائم . (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مجمل اللغة) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). باد گرم (ویؤنث ) ج ، سمائم . و برخی گفته اند سموم مخصوص روز است و گاه بشب آید و حرور مخصوص شب و گاه بروز آید. (ناظم ال...
-
دوزخ
لغتنامه دهخدا
دوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است : 1 - جهنم ، جای اهل کبایر که بی توبه مرده اند. 2...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...