کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دودل
/dodel/
معنی
کسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد؛ مردد؛ متردد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی ≠ مصمم
دیکشنری
hesitant, infirm, oscillator, scrupulous, shaky, undecided, vacillating, weak-minded
-
جستوجوی دقیق
-
دودل
واژگان مترادف و متضاد
سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی ≠ مصمم
-
دودل
لغتنامه دهخدا
دودل . [ دُ دِ ] (ص مرکب ) دودله . بی ثبات . متردد. مردد. شکاک . مریب . مذبذب . مرتاب . شاک . مقابل یکدل . (یادداشت مؤلف ). کسی را گویند که در امری متردد باشد (برهان ). متفکر و سراسیمه ، برعکس یکدله . (آنندراج ). رجوع به دودله شود.- دودل بودن ؛ ترد...
-
دودل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دودله› [مجاز] dodel کسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد؛ مردد؛ متردد.
-
دودل
دیکشنری فارسی به عربی
غير حاسم , متردد
-
واژههای همآوا
-
دو دل
فرهنگ فارسی معین
(دُ. دِ) (ص مر.) مردد، بی ثبات .
-
جستوجو در متن
-
مردد
فرهنگ واژههای سره
دودل
-
doddle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دودل
-
مذبذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mozabzab متردد؛ دودل.
-
مردد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moraddad دودل؛ سرگردان.
-
doodles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دودل ها، ابله
-
دل دل کِردن
لهجه و گویش بختیاری
del-del kerdan تردید کردن، دودل بودن.
-
مردد ماندن
واژگان مترادف و متضاد
دودل بودن، تردید داشتن ≠ مصمم بودن
-
وسواسی
واژگان مترادف و متضاد
دودل، مالیخولیایی، مردد، نامصمم