کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دودر
لغتنامه دهخدا
دودر. [ دُ دَ ] (اِ) دگمه ٔ قبا. (ناظم الاطباء). تکمه . (آنندراج ). || سگک کمربند. (ناظم الاطباء). || گوی گریبان را گویند. (آنندراج ).
-
دودر
لغتنامه دهخدا
دودر. [ دُ دَ ] (اِخ ) (مدرسه ٔ...) مدرسه ای در مشهد، دارای تزیینات کاشیکاری و گچبری . مورخ 843 هَ . ق . نوشته ٔ سردر به نام شاهرخ پسر امیر تیمور است (سابقاً مدرسه را مدرسه ٔ شاهرخ نیز می خواندند) و در سالهای اخیر ترمیم شده است . (از دایرة المعارف فا...
-
دودر
لغتنامه دهخدا
دودر. [ دُ دَ ] (ص مرکب ) هرچه دارای دو تا در باشد چون تیم و سرا و خانه و غیره : از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوزوز شمار دگران چون در تیم دودر است . لبیبی .- خانه ٔ دودر ؛ که دارای دو مدخل و باب است : همیشه ناخوش و بی برگ و بینوا باشدکسی که مسکن در خ...
-
واژههای مشابه
-
سرای دودر
لغتنامه دهخدا
سرای دودر. [ س َ ی ِ دُ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا : دویست و پنجه و سه سال کرد عمر چو هودبدست مرگ زبون شد در این سرای دودر.ناصرخسرو.
-
کاروانسرای دودر
لغتنامه دهخدا
کاروانسرای دودر. [ کارْ / رِ س َی ِ دُ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا.
-
جستوجو در متن
-
dunder
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دودر
-
دودره
لغتنامه دهخدا
دودره . [ دُ دَ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب به دودر. || که دارای دودر باشد. دو در. صاحب دودر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دو در و دودری شود. || (اِ مرکب ) کنایه است از گیتی و دنیا زیرا چنان است که دو در دارد از یک در مردمان زاییده شده می آیند و از در دیگ...
-
کوپه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: coupé] kupe ۱. ویژگی نوعی اتومبیل کوچک، دودَر، و سقفدار.۲. [منسوخ] ویژگی نوعی کالسکۀ سقفدار.
-
طرفة
لغتنامه دهخدا
طرفة. [ طُ ف َ ] (اِخ ) نام زنی بوده است معروفه : از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوزوز شمار دگران چون در تیم دودر است .لبیبی .
-
چهارمیخ بودن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ بودن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بسته بودن . به بند بودن . در بند گرفتار بودن . در چهارمیخ بودن . در شکنجه و عذاب بودن : هستم چهارمیخ در این خانه ٔ دودرپرها زنم چو بازگشایند روزنم .سیدحسن غزنوی .
-
زبون شدن
لغتنامه دهخدا
زبون شدن . [ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (از چیزی ) عاجز شدن و ناتوان گشتن از آن چیز : شاه بی شهر چون ستاند باج شهر بی ده زبون شود ز خراج . اوحدی .- زبون شدن بدست چیزی یا کسی ؛ مغلوب شدن . زمین خوردن پیش او : دویست وپنجه وسه سال کرد عمر چو هودبدست مرگ زب...
-
طوطی
لغتنامه دهخدا
طوطی . (اِخ ) (مولانا...) در سلک شعراء مشهور قرن نهم هجری انتظام داشت . وی ترشیزی الاصل بود و میرزا ابوالقاسم بابر نسبت به او التفات و عنایات بسیار می نمود. و این مطلع از نتایج طبع نقاد اوست که ، بیت :جهان که حجره ٔ شش طاق و خانه ٔ دودر است ز چار رکن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مهذب الدین ابوالحسن علی بن احمدبن علی بن هبل ، ملقب به شمس الدین بن هبل و مکنی به ابوالعباس . وی به روز آدینه ٔ بیستم جمادی الاَّخره سال 548 هَ .ق . پیش از طلوع آفتاب از مادر بزاد. او بصناعت طب مشتغل و در ادب متمیز و مورد ...