کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودآلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دودآلود
/dud[']ālud/
معنی
دودآلوده؛ آلوده به دود؛ آمیخته به دود؛ تیرهرنگ از دود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
hazy
-
جستوجوی دقیق
-
دودآلود
لغتنامه دهخدا
دودآلود. (اِخ ) نام رودخانه ای درهندوستان . || نام شهری . (ناظم الاطباء).
-
دودآلود
لغتنامه دهخدا
دودآلود. (ن مف مرکب ) دودناک . (از ناظم الاطباء). آلوده به دود. پیچیده در دود.
-
دودآلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dud[']ālud دودآلوده؛ آلوده به دود؛ آمیخته به دود؛ تیرهرنگ از دود.
-
جستوجو در متن
-
دودگین
لغتنامه دهخدا
دودگین . (ص مرکب ) دودآلود. (آنندراج ). دودگن . رجوع دودآلود شود.
-
دودگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dudgin دودآلود؛ آلوده به دود؛ دودزده.
-
دودآلودی
لغتنامه دهخدا
دودآلودی . (حامص مرکب ) حالت دودآلود. تیره و دودناک شدن . دودگرفتگی . دودزدگی . رجوع به دودآلود شود.
-
دودگرفته
لغتنامه دهخدا
دودگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) دودآلود و بوی دود گرفته و دودزده . (ناظم الاطباء). دودزده . دودگن شده .
-
دخنه کردن
لغتنامه دهخدا
دخنه کردن . [ دُ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دود کردن و دودآلود کردن . (از آنندراج ).
-
دودگرفتگی
لغتنامه دهخدا
دودگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دودگرفته . دودزده . دودآلودی . (ناظم الاطباء). دودگنی : کتن ؛ دودگرفتگی خانه . (منتهی الارب ). رجوع به دودآلود شود.
-
دوکارد
لغتنامه دهخدا
دوکارد. [ دُ ] (اِ مرکب ) مقراض و جلمان . (ناظم الاطباء) (دهار). آلتی است به شکل ناخن برا یعنی مقراض که درزیان جامه بدان بُرند و به عربی آن را جلمان و هر فرد اورا جلم گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). ناخن پیرای . قطاع . مقراض . قیچی . مِجوَف . مِقَص ّ....
-
دودناک کردن
لغتنامه دهخدا
دودناک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمیختن به دود بخار حاصل از ترکیب شیمیایی مواد غذایی در معده . دودآلود ساختن . تیره وکدر کردن : و اگر معده آن را دودناک کند باید دانست که معده ناری است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || کنایه است از پرآه کردن و غمگین ساخت...
-
دودناک شدن
لغتنامه دهخدا
دودناک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دودآلود شدن . پردود گشتن . تیره گردیدن . || آمیختن با دود یا بخار حاصل از ترکیب شیمیایی مواد غذایی در معده : و اگر معده گرم باشد [ شیر ] زوداز حال بگردد و دودناک شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- دودناک شده ؛ پر از دود گ...
-
دودناک
لغتنامه دهخدا
دودناک . (ص مرکب )پردود. دودی . (التفهیم ). دودآلود. متدخن . آلوده . دودآگین . که رنگ و بوی دود گرفته باشد. کنایه از تیره و آلوده و کدر. که به سیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).- خنبره ٔ دودناک ؛ گنبد دودناک . کنایه است از آسمان کبود و تیره : دامن از این ...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...